آن خراج زیر ....بحر تا بر آنکه میدانی که نامش هست دشوار آن .... صاف و گرم و نرم و روشن ساق پا یا لاله ای که از بلوره کف پا یا خون عاشق پایماله بند تنبان چون دو افعی هست خونریز یا چو دو افعی که گنج در دست دارند جفت ... مثل شاخ صاف رسته هر کسی اقبال پیروزیش گردد دمبدم برگونه هایش می زدی آب بس که طاقت رفت دل برداشت فریاد چون خرامان گشت سرو قد رعناش گفتمش ای نازنین ، ای سرو قامت طغرل شیرین کاری یا قجیری غنچه نشکفته ای، یا خرمن گل نکته فهمی یا خبر از خود مداری شاهباز لامکانی یا تذروی یا بسان بلبلی بر ساحت باغ خود چه بازی در شکار ای یار طناز این دوزلفین یا که زنجیر عدالت راست بر گو مهر گنجت برقراره پرده پوشیده این راز بردار از بیانم سرخ شد آن سرو آزاد در تکلم لب گشاد او با دلی شاد چون که شد هنگام پیری احمقی چه؟ عاشقی زیبنده فصل جوانی است رفته ای از هوش برمن چشم بگشا گرچه اندر صید گیری گشته ای فرد اصل من از مردمان روزبهانه جغد ویرانه نیم صراف دوران چشم مرغان صحن گلزارم ندیده آهوی مشکین ، غزال فیلمانم چون شنیدم این سخن زان راحت جان تا جهان باشد همیشه شاد باشی |
|