منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 894
:: کل نظرات : 1

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 2
:: تعداد اعضا : 25

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 21
:: باردید دیروز : 1
:: بازدید هفته : 262
:: بازدید ماه : 1361
:: بازدید سال : 36984
:: بازدید کلی : 136604
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 2 / 9

 

 پیامبر خدا(ص) فرمودند: "جمله «لا حول و لا قوة الا باللّه‏» 99 درد را شفا می‏‌دهد که ساده‏‌ترین آن‌ها اندوه است1".
از مولای متقیان امام علی(ع) نقل شده که فرمودند: "بیمار شدم و پیامبر خدا به عیادتم آمد و فرمود: «بگو: خداوندا! از تو می‏‌خواهم عافیتی را که می‏‌دهی، پیش اندازی، بر امتحان خویش، بردباری‏‌ام بخشی، و مرا به سوی رحمت خویش ببری». من، این دعا را خواندم و پس از آن دعا، از بستر بیماری برخاستم، گویا که از بندی رَسته باشم2".
همچنین امام علی(ع) فرمودند: "پیامبر خدا، بر مردی از انصار که بیمار شده بود، وارد شد تا او را عیادت کند. او گفت: ای پیامبر خدا! برای من به درگاه خداوند، دعا کن. پیامبر صلی‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم فرمود: «بگو: "از خداوند بزرگ، پروردگار عرش بزرگ، مسئلت می‏‌کنم و از خداوند بزرگ سلامتی می‏‌خواهم» مرد، این دعا را سه بار خواند و در پیِ آن، از بستر بیماری برخاست، چنان که از بند، رَسته باشد3".
امام صادق علیه‏‌السلام به هنگام بیماری این دعا را می‌خواندند: "خداوندا! تو خود، کسانی را سرزنش کردی و فرمودی: «بگو کسانی را که به جای خداوند به خدایی می‏‌پنداشته‏‌اید، فرا خوانید تا ببینید که نه نمی‏‌توانند سختی‏‌ای از شما بگشایند، و نه شما را به حالتی دیگر درآورند». پس ای آن که هیچ کس جز او نتواند سختی‏‌ای از من بگشاید و مرا به حالتی دیگر ببرد! بر محمّد و خاندانش درود فرست، و سختی را از من بگشای و آن را به سوی کسانی ببر که در کنار تو - که خدایی جز تو نیست - خدایی دیگر را می‏‌خوانند4".
1- قرب‌الإسناد: 76 / 244 منتخب میزان‌الحکمة: 148
2- مسند زید، صفحه 181، الکافی، جلد 2 ، صفحه 567 ، حدیث 16، بحارالأنوار، جلد 95 ، صفحه 19 ، حدیث 19 ؛ المستدرک علی الصحیحین، جلد 1 ، صفحه 704 ، حدیث 1917، حدیث 3698 دانش نامه احادیث پزشکی: 1 / 174
3- مسند زید، صفحه 181 عن زید بن علیّ عن أبیه عن جدّه علیهم‏السلام، دانش نامه احادیث پزشکی: 1 / 176
4- الإسراء: 56. الکافی، جلد 2 ، صفحه 564 ، حدیث 1 ، عدّة الداعی، صفحه 256 ، الدعوات، صفحه 190 ، حدیث 528 ، بحارالأنوار، جلد 95 ، صفحه 18 ، حدیث 18 دانش نامه احادیث پزشکی: 1 /

:: بازدید از این مطلب : 832
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 2 / 9

 

یکی از دانشمندان، آرزوی زیارت حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه را داشت و از عدم موفقیت خود، رنج می برد.
مدتها کوشید ولی به نتیجه نرسید. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد، چله ها نشست و ریاضتها کشید، اما باز هم نتیجه ای نگرفت.ولی شب بیداریهای فراوان و مناجاتهای سحرگاهان، صفای باطنی در او ایجاد کرده بود،
 

روزی در یکی از حالات معنوی به او گفته شد:«دیدن امام زمان(ع) برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر سفر کنی».
به عشق دیدار، رنج این مسافرت توانفرسا را بر خود هموار کرد. در آنجا نیز چله گرفت و به ریاضت مشغول شد. روز سی و هفتم و یا سی و هشتم به او گفتند:
 

«الان حضرت بقیة اللّه ، ارواحنافداه، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند، هم اکنون برخیز و به خدمت حضرت شرفیاب شو!»
 

وقتی رسید دید حضرت ولی عصر(ع) آنجا نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز می گویند.همین که سلام کرد، حضرت پاسخ فرمودند و اشاره به سکوت کردند.
 

در این حال، دید پیرزنی ناتوان و قد خمیده، عصا زنان آمد و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: اگر ممکن است برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی بخرید که من به سه شاهی پول نیاز دارم.
 

پیرمرد قفل را گرفت و نگاه کرد و دید بی عیب و سالم است، گفت: خواهرم! این قفل هشت شاهی ارزش دارد؛ زیرا پول کلید آن، بیش از دو شاهی نیست، شما اگر دو شاهی به من بدهید، من کلید این قفل را می سازم و ده شاهی، قیمت آن خواهد بود!
 

پیرزن گفت: نه، به کلید آن نیازی ندارم، پیرمرد با کمال سادگی گفت: خواهرم! تو مسلمانی، من هم که مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم منفعت ببرم، به هفت شاهی می خرم، زیرا در این معامله ، بیش از یک شاهی منفعت بردن، بی انصافی است! اگر می خواهی بفروشی، من هفت شاهی می خرم!
 

پیرمرد هفت شاهی به آن زن داد و قفل را خرید؛ همین که پیرزن رفت امام(ع) به من فرمودند:
«آقای عزیز! دیدی.......؟!
اینگونه باشید تا ما به سراغ شما بیاییم.
چله نشینی لازم نیست، به جفر متوسل شدن سودی ندارد.
عمل سالم داشته باشید!......
 


:: بازدید از این مطلب : 936
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 21 / 8

 

الهی!  اگر طاعت بسی ندارم در هر جهان جز تو کسی ندارم.

الهی!  تا به تو آشنا شدم از خلق جدا شدم و در هر جهان شیدا شدم نهان بودم پنهان شدم.

الهی!  تو دوستان را به دشمنانت می‌نمایی، درویشان را غم و اندوه دهی، بیمار کنی و خود بیمارستان کنی، درمانده کنی و خود درمان کنی، از خاک آدم کنی و با وی چندان احسان کنی، مجلسش روضه رضوان کنی،

الهی!  از پیش خطر و از پس راهم نیست، دستم گیر که جز تو پناهم نیست.

الهی!  دستم گیر که دست آویز ندارم و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم.

الهی!  خود را از همه به تو وابستم، اگر بداری تو را پرستم و اگر نداری خود پرستم نومید مساز بگیر دستم.

الهی!  ای دورنظر و ای نیکو حضر و ای نیکوکار نیک منظر، ای دلیل هر برگشته، و ای راهنمای هر سرگشته، ای چاره ساز هر بیچاره و ای آرنده هر آواره، ای جامع هر پراکنده و ای رافع هر افتاده. دست ما گیر ای بخشنده بخشاینده.

الهی!  کار آن دارد که با تو کاری دارد. یار آن که دارد چون تو یاری دارد. او که در هر دو جهان تو را دارد هرگز کی تو را بگذارد.

الهی!  در سر گریستنی دارم دراز. ندانم از حسرت گریم یا از ناز.

الهی!  یاد تو در میان دل و زبان است و مهر تو میان سر وجان.

الهی! یکتای بی‌همتایی، قیوم توانایی، بر همه چیز بینایی، در همه حال دانایی، از عیب مصفایی، از شرک مبرایی، اصل هر دوایی، داروی دل‌هایی،بتو رسد ملک خدایی.

الهی! نام تو ما را جواز، مهر تو ما را جهاز، شناخت تو ما را امان، لطف تو ما را عیان.

الهی! ضعیفان را پناهی. قاصدان را بر سر راهی. مومنان را گواهی. چه عزیز است آن کس که تو خواهی.

الهی! ای خالق بی‌مدد و ای واحد بی‌عدد، ای اول بی‌هدایت و ای آخر بی‌نهایت. ای ظاهر بی‌صورت و ای باطن بی‌سیرت، ای حی بی‌ذلت ای بخشنده بی‌منت، ای داننده رازها، ای شنونده آوازها، ای بیننده نمازها، ای شناسنده نامها، ای رساننده گامها، ای مطلع بر حقایق، ای مهربان بر خلایق، عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر و بر عیب‌های ما مگیر که تو قوی و ما حقیر، از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت.

الهی! ای کامکاری که دل دوستان در کنف توحید توست و ای که جان بندگان در صف تقدیر تو است، ای قهاری که کس را به تو حیلت نیست، ای جباری که گردن کشان را با تو روی مقاومت نیست، ای کریمی که بندگان را غیر از تو دست آویز نیست. نگاه دار تا پریشان نشویم و در راه آر تا سرگردان نشویم.

 


 

حسن زاده آملی، حسن؛ كتاب الهی نامه؛ بااندكی تصرف


:: بازدید از این مطلب : 873
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 20 / 8

خورشیدجاودانه می درخشد در مدار خویش

ماییم که پاجای پای خودمی نهیم وغروب می کنیم هر پسین


:: بازدید از این مطلب : 825
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
جمعه 17 / 8

 

 

روزى حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ، پس از اقامه نماز صبح خطاب به ماءمومين خود كرد و فرمود: اى جماعت ! سه نفر به لات و عزّى سوگند ياد كرده اند و هم قسم شده اند كه مرا به قتل رسانند، البتّه توان چنين كارى را ندارند؛ مى خواهم بدانم كه چه كسى مى تواند شرّ آن ها را دفع نمايد؟
سكوت ، تمام فضاى مسجد را گرفته بود و هيچكس جواب حضرت را نداد؛ و چون آن بزرگوار سخن خود را تكرار نمود، علىّ بن ابى طالب عليه السلام از جاى برخواست و اظهار داشت :
يا رسول اللّه ! من به تنهائى مى روم و پاسخ گوى آن ها خواهم بود، فقط اجازه فرما تا لباس رزم بپوشم و براى نبرد مجهّز گردم .
حضرت رسول فرمود: اين لباس و زره و شمشير مرا بگير؛ و سپس علىّ عليه السلام را لباس رزم پوشاند و عمّامه اى بر سرش پيچيد و او را سوار اسب خود كرد و روانه ميدان نبردش نمود.
پس اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام به سمت آن سه نفر حركت كرد و تا مدّت سه روز مراجعت ننمود؛ و كسى از او خبرى نداشت ، تا آن كه حضرت فاطمه زهراء به همراه حسن و حسين عليهم السلام آمد و إ ظهار داشت : يا رسول اللّه ! گمان مى كنم كه اين دو كودكم يتيم شوند، چون كه از شوهرم خبرى نيست .
اشك ، چشمان حضرت رسول را فرا گرفت و فرمود: هركس خبرى از پسر عمويم ، علىّ آورد؛ همانا او را به بهشت بشارت مى دهم .
پس همه افراد جهت كسب اطّلاع پراكنده شدند؛ و در بين آنان شخصى به نام عام بن قتاده ، خبر سلامتى علىّ عليه السلام را براى رسول خدا آورد.
و سپس حضرت امير عليه السلام به همراه سرهاى بريده آن سه نفر و نيز دو اسير ديگر وارد شد.
پيامبر خدا اظهار داشت : اى ابوالحسن ! آيا مى خواهى تو را به آنچه انجام داده اى و آنچه بر تو گذشته است ، خبر دهم .
ناگهان عدّه اى از منافقين به طعنه گفتند: علىّ دنبال زايمان بوده است و هم اكنون پيغمبر خدا مى خواهد با او حديث گويد.
پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، چون چنين سخن زشتى را از آن منافقين شنيد، خطاب به علىّ عليه السلام كرد و فرمود: يا اباالحسن ! خودت كارهائى را كه انجام داده اى ، گزارش ده تا آن كه گواه و حجّتى بر حاضرين باشد.
لذا امام علىّ عليه السلام اظهار داشت : چون به بيابانى كه محل تجمّع آن ها بود رسيدم ، همگى آن ها را سوار شترهايشان ديدم ؛ و وقتى مرا ديدند سؤ ال كردند: تو كيستى ؟
گفتم : من علىّبن ابى طالب ، پسر عموى رسول خدا هستم .
آنان گفتند: ما كسى را به عنوان رسول خدا نمى شناسيم ؛ و آن گاه مرا در محاصره خود قرار داده و جنگ را شروع كردند.
سپس علىّ عليه السلام اشاره به يكى از سرها نمود و فرمود: صاحب اين سر، بر من سخت بتازيد و جنگ سختى بين من و او رخ داد و در همين لحظه ، باد سرخى به وزيدن گرفت و سپس باد سياهى وزيد؛ و در نهايت من او را به هلاكت رساندم .
و چون جنگ پايان يافت اين دو نفرى كه به عنوان اسير آورده ام ، گفتند: ما شنيده ايم كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله شخصى دلسوز و مهربان است ، به ما آسيبى نرسان و ما را نزد او بِبَر تا هر تصميمى كه خواست درباره ما عملى كند.
در اين هنگام پيامبر خدا فرمود: يكى از آن دو اسير را نزد من بياور؛ و چون امام علىّ عليه السلام يكى از آن دو نفر را آورد، پيامبر خدا، به او پيشنهاد داد كه بگو: ((لا اله الاّ اللّه ))، و بر نبوّت و رسالت من از سوى خداوند شهادت بده تا تو را آزاد گردانم .
آن اسير گفت : بلند كردن كوه ابو قبيس نزد من آسان تر و محبوب تر از آن است تا اين كلمات را بر زبان جارى كنم .
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: يا ابالحسن ! او را از اين جا ببر و سرش را از بدن جدا كن .
وقتى حضرت علىّ عليه السلام او را به هلاكت رساند و دوّمين اسير را آورد، به او پيشنهاد شهادتين داده شد؛ ولى او نپذيرفت و گفت : مرا به دوستم ملحق كنيد.
پس همين كه حضرت امير عليه السلام خواست او را گردن بزند، جبرئيل نازل شد و گفت : يا محمّد! خدايت تو را سلام مى رساند و مى فرمايد: او را نكشيد؛ چون كه او نسبت به خويشاوندان و اطرافيانش خوش اخلاق و سخاوتمند بوده است .
و چون اسير از چنين خبرى آگاه شد، گفت : به خدا سوگند! من درهمى نداشتم مگر آن كه آن را بين فقراء انفاق كرده ام ؛ و هيچ گاه با كسى به تندى و خشونت سخن نگفته ام ؛ و اكنون نيز با مشاهده اين حقيقت ، شهادت به يگانگى خداوند؛ و رسالت محمّد مى دهم .
و چون آن اسير اسلام آورد، آزاد شد و سپس پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله درباره اش فرمود: سخاوت و اخلاق خوب او موجب آزادى و سعادتش گرديد


:: بازدید از این مطلب : 910
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 16 / 8

 

12 11 06 ID482075  انگشتر حضرت‌علی(ع) / عکس

روزی مردی نیازمند  وارد مسجد مسلمانان شد .و از مسلمانان تقاضای کمک کرد اما کسی به او توجهی نکرد. مرد نیازمند دستش را به سمت آسمان بلند کرد و گفت خدایا شاهد باش در مسجد رسول تو ازمسلمانان تقاضایی کردم ولی کسی به من پاسخ نداد .حضرت علی علیه السلام در حال نماز بود و در آن وقت به رکوع رفته بود .وقتی شکایت مرد نیازمند را شنید دستش را به طرف او دراز کرد و به او اشاره کرد تا انگشترش را بردارد .نیازمند جلو آمد و انگشتر حضرت علی علیه السلام را از دستش درآورد وبا خود برد .

پیامبرخدا نیز درحالیکه نماز می خواند صحنه را مشاهده فرمود .طولی نکشید که جبرئیل نازل شد و این آیه را برای پیامبر آورد . إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (مائده،آیه ۵۵):

12 11 06 ID291213  انگشتر حضرت‌علی(ع) / عکس

بدانیدکه ولی شما (فرمانده شما) فقط خدا و پیامبر او و کسانى هستند که ایمان آورده‏اند؛ آنها که نماز را به پا مى‏دارند و در حالى که در رکوع نماز هستند،زکات میدهند.


:: بازدید از این مطلب : 1247
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 16 / 8


:: بازدید از این مطلب : 1092
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 15 / 8

 

عكس نایاب و دیدنی از 10 سالگی آیت الله خامنه ای
عكس نایاب و دیدنی از 10 سالگی آیت الله خامنه ای
مركز اسناد انقلاب اسلامی- خاطره مقام معظم رهبری از دوران كودكی: چیزى كه حتماً مىدانم براى شما جالب است، این است كه من همان وقت، معمّم بودم؛ یعنى در بین سنین ده و سیزده سالگى - من عمامه به سرم و قبا به تنم بود!
 
عكس نایاب و دیدنی از 10 سالگی آیت الله خامنه ای ، www.irannaz.com

قبل از آن هم همین‌طور. از اوایلى كه به مدرسه رفتم، با قبا رفتم؛ منتها تابستانها با سرِ برهنه مى‌رفتم، زمستان كه مى‌شد، مادرم عمامه به سرم مى‌ پیچید.
 
عكس نایاب و دیدنی از 10 سالگی آیت الله خامنه ای ، www.irannaz.com

:: بازدید از این مطلب : 987
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 15 / 8

 

کوله بارم را بسته ام و خودم را برای سفری طولانی آماده می کنم.

پیش گویی به من گفته است برای یافتن آن کس که بتواند حرف های دلت را دردهای دلت را بفهمد باید که سفر کنی، مقصد من زمان است، زمان هیچ گاه به آغاز و پایانش نرسیده است، ازلی و ابدی بوده است، هرکه زمان را خواسته زمانش به پایان رسیده است اما زمان هیچ گاه به پایان خودش نرسیده است.

زمان حرف های مرا خوب می فهمد، او انتظار را درک کرده است، به پیروزی به شکست به امید و به ناامیدی عادت کرده است، از ترس نمی ترسد، قوی شده است، طعم شکست را بارها و بارها چشیده است اما هیچ وقت به پایان نرسیده است، راهش را همیشه پیموده است و من دارم به دنبال راه او راه می روم.

او از هیچ کس فرمان نمی گیرد، نامحدود است، او آن قدر دست نیافتنی شده است که آدم ها برای مهارش ثانیه ها را توی قفس یک دایره زندانی کرده اند، اما باز او هیچ گاه به دور خودش نچرخیده است، تکرار نشده است، تکراری نشده است، او همیشه به سوی مقصدش به پیش رفته است.

او هیچ گاه راهش را گم نکرده است، مقصد او ناپیداست و مقصد من ناپیدا. مقصد هر دوی ما یکی است، ما داریم از مرز محدودیت هایمان می گذریم، از زنجیر آرزوهای مان می گذریم و به سوی آرمان های مان به پیش می رویم. مقصد هر دوی ما بهشت است و مقصود خدا.

آرمان های ما یکی است. خدا راه را به ما نشان داده است اما او در مقابلش به ما دو پا داده است، دو پا داده است و شیطان را همسفر ما کرده است. من طبق آموزه های کودکی ام و زمان به عادت همیشگی اش داریم زیر لب بسم الله می گوییم


:: بازدید از این مطلب : 832
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 15 / 8

 

ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود

وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود


:: بازدید از این مطلب : 985
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 15 / 8

 

 


 

تحقیقات جدید نشان می‌دهد که مصرف برخی غذاها می‌تواند در کوچک شدن دور کمر افراد موثر باشد و در نتیجه منجر به سلامتی بیشتر آنها شود.

وجود چربی اضافی در اطراف کمر که باعث اضافه وزن هم می‌شود ضمن اینکه ظاهر ناخوشایندی دارد شما را مجبور به خرید شلوار  بزرگتر نیز می‌کند.

شکم یا احشایی که پر از چربی شده‌ و اطراف خود را احاطه شده از چربی می‌بیند، افزایش خطر ابتلا به بیماری های قلبی و دیابت نوع 2 را در پی دارد.

ورزش به همراه کاهش کالری اضافی ناشی از چربی ، برای کوچک شدن شکم شما ضروری هستند. اما تحقیقات جدید نشان می‌دهد که بعضی از غذاها ممکن است بدون ورزش زیاد، دور کمر شما را کوچک کرده و معجزه‌آسا باشند.

در اینجا پنج فرمول غذایی برای کوچک شدن شکم توصیه می‌شود:

1- روغن کانولا

کانولا بهترین روغن برای پخت و پز جهت داشتن قلبی سالم است.

زمانی که محققان برزیلی بر روی موش‌های صحرایی یک رژیم غذایی حاوی روغن کانولا یا روغن سویا به مدت دو ماه استفاده کردند دریافتند که ،موش‌هایی که روغن سویا استفاده می‌کردند در مقایسه با موش‌هایی که که در رژیم غذایی خود روغن کانولا تغذیه کرده بودند حدود 20 درصد چربی بیشتر در اطراف اندام‌های شکم داشتند.

در حالی که محققان دقیقا نمی‌توانند بگویند که افراد چه میزان روغن کانولا را باید در رژیم غذایی خود برای رسیدن به این اثر استفاده کنند، بر این باورند که کانولا حاوی مقادیر زیادی امگا 3 است که باعث کاهش سطح انسولین می‌شود، که در نهایت موجب جلوگیری از ذخیره چربی بیش از حد در بدن می‌شود.

روغن کانولا و سویا

2- لوبیا

جایگزین کردن پروتئین‌های گیاهی مانند لوبیا با پروتئین‌های حیوانی در رژیم غذایی،می‌تواند به سلامتی قلب شما بسیار کمک کند.

در سال2011 مطالعه پزشکان نشان داد چنانچه مدت شش ماه از یک رژیم گیاهی مناسب استفاده شود، کالری آن باعث می‌شود چاقی رو به افزایش افراد به خوبی کنترل شود و منجر به کم شدن وزن افراد مبتلا به دیابت شود.

رژیم غذایی گیاهی باعث سوزاندن چربی بیش از حد شکم می‌شود.

هان کالوا از پزشکان محقق در موسسه پزشکی بالینی و تجربی پراگ است، او در خصوص لایه اضافی زیر پوست که چربی نام دارد این سوال را مطرح می‌کند که بهترین نوع پروتئین برای سلامت خود و محیط زیست چیست؟ که پاسخ آن را لوبیای سیاه عنوان می‌کند.

انواع لوبیا

3-شیر کم چرب

شیر (و دیگر محصولات لبنی کم چرب) به شما در ساخت استخوان‌های قوی کمک خواهد کرد ، اما اگر شما می‌خواهید کمر خوش تراشی داشته باشید نیاز به افزایش سوزاندن کالری عضلات خود برای رسیدن به آن خواهید داشت:

در مجله 2011 مطالعه گروه تغذیه نشان می‌دهد ، افرادی که شکمی مخروطی شکل و پر از چربی داشتند با استفاده از رژیمی که 30 درصد کالری ناشی از پروتئین دارا بود ، که شامل شش تا هفت وعده روزانه، لبنیات بود ، در لاغر شدن از موفقیت بیشتری برخودار بودند.

همچنین محققان گفته‌اند که پروتئین لبنیات، که دارای اسید آمینه لیوسین هستند، در تحریک تشکیل پروتئین‌های عضلانی (پر از چربی) جدید بسیار تاثیر گذار هستند. مثل بستنی

شیر و دیگر لبنیات

4- غلات سبوس‌دار

هنگامی که محققان از دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا داوطلب شدند در برنامه‌های کاهش وزن به مدت سه ماه شرکت نمایند دستور غذایی آنها بدین صورت بود که یک گروه فقط غلات سبوس‌دار استفاده نمایند و گروه دیگر نیز تنها غلات تصفیه شده (تماما بدون سبوس) مصرف کنند، در حالی که دریافتند فیبر موجود در غلات سبوس‌دار، برخی فوائد انحصاری دارد متوجه شدند که با خوردن آنها چربی در ناحیه شکم به میزان قابل توجهی ذوب شده است، همچنین پژوهشگران متوجه شدند که غلات سبوس‌دار سرشار از منیزیم هستند، که یک ماده معدنی در تنظیم متابولیسم چربی است.

غلات سبوس‌دار

5- فلفل قرمز

در مجله‌های اخیر در حوزه تغذیه، نتیجه تحقیقات محققان هلندی از 374 فرد در مورد غذاهایی که اغلب می‌خوردند بدین شرح بود:

آنها دریافتند که کسانی که رژیم‌های غذایی حاوی بتاکاروتن و لیکوپن استفاده کردند (فیتوکمیکال‌ها باعث قرمزی هویج، پرتقال و فلفل قرمز و گوجه‌فرنگی می‌شوند ) کمر و شکم کوچک‌تر و کم چربی‌تری دارند.

محققان تصور می‌کنند از آنجا که بتاکاروتن و لیکوپن‌ها ، جزو آنتی اکسیدان‌های قوی هستند، نسبت به ترکیبات مضر که باعث ذخیره سازی چربی در بدن می‌شوند مفیدتر هستند.

فلفل نیز که حاوی ویتامین C می‌باشد ، مواد مغذی مورد نیاز برای سوزاندن چربی را دارا است.

فلفل قرمز


:: بازدید از این مطلب : 940
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 15 / 8

 

 

 


 


 


عصردنا :ˈسیدعبدالمجید اجتهادیˈ مدیرکل دفتر مبارزه با قاچاق کالا و ارز سازمان تعزیرات حکومتی کشوزر که از فرزندان شایسته استان کهگیلویه و بویراحمد است در پیامی درگذشت حضرت  آیت الله سید ˈکرامت الله ملک حسینیˈ را تسلیت گفت.

متن ابن پبام به این شرح است :

رحلت جانسوز حضرت آیت الله ملک حسینی استاد برجسته حوزه های علمیه و نماینده ولی فقیه و مجلس خبرگان رهبری در استان کهگیلویه وبویراحمد ضایعه ای سنگین برای مردم جنوب کشور به ویژه هم استانی های عزیر و برومند است.

او که از شاگردان برجسته حضرت امام خمینی (ره) و صدای رسای مردم استان در قبل و بعد از انقلاب بود درس مبارزه و ستیز با طاغوت را از استاد خود به خوبی آموخت و در مقاطع مختلف به نحو مطلوبی به مرحله اجرا گذاشت.

آیت الله ملک حسینی در این مسیر سترگ سختی های فراوان را متحمل شد ولی هیچگاه از خط اصیل اسلام ناب محمدی (ص) و ولایت امیرالمومنین علی (ع) ذره ای کوتاه نیامد.

صراحت لهجه ، ذهن خلاق و حافظه ی شگفت انگیز آن فقیه گرانمایه ایشان را به یکی از برجسته ترین علمای زمان خویش به ویژه در علوم رجال و تاریخ اسلام تبدیل کرده بود.

حقیر در زمان مسوولیتم در استان کهگیلویه وبویراحمد نیز بهره های فراوانی از محضر شریف این عالم ربانی کسب کردم.

به سهم خود این ضایعه اسفناک را به محضر مقام معظم رهبری ، حوزه های علمیه ، عموم مردم ولایت مدار استان ، بیت مکرم ایشان بویژه یادگار روحانی اش فاضل ارجمند حضرت حجت السلام والمسلمین سید ˈشرف الدین ملک حسینیˈ و شاگرد برجسته اش حجت الاسلام و المسلمین سید ˈعلی اصغر حسینیˈ امام جمعه یاسوج تسلیت عرض کرده و از درگاه ایزد منان علو درجات ، غفران و رحمت واسعه الهی و برای بازماندگان و مردم عزادار کهگیلویه وبویراحمد صبر و شکیبایی مسالت دارم.

:: بازدید از این مطلب : 912
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 14 / 8


:: بازدید از این مطلب : 1015
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 14 / 8

 

باهاما: دریای کم عمق یا ریشدارها(اسپانیایی)
بحرین: دو دریا (عربی)
برزیل: چوب قرمز

بریتانیا: سرزمین نقاشی شدگان (لاتین)
بلژیک: سرزمین قوم بلژ (از اقوام سلتی)، واژه بلژ احتمالاً معنی زهدان و کیسه می‌داده
بلیز: یا از نام دزدی دریایی به نام والاس یا از واژه‌ای بومی به معنای آب گل آلود
بنگلادش: ملت بنگال (بنگلادشی)
بوتان: تبتی تبار

بوتسوانا: سرزمین قوم تسوانا
بورکینافاسو: سرزمین مردم درستکار (از زبان‌های موره –دیولا)
بولیوی: از نام سیمون بولیوار مبارز رهایی بخش آمریکای لاتین

پاراگوئه: این سوی رودخانه
پاکستان: سرزمین پاکان (فارسی /دری)
پاناما:جای پر از ماهی (زبان کوئِوا)
پرتغال: بندر قوم گال (از اقوام سلتی) (لاتین)
پورتوریکو: بندر ثروتمند (اسپانیایی)

تاجیکستان: سرزمین تاجیک‌ها (فارسی /دری)
تانزانیا: این نام از هم امیزی تانگانیگا(سرزمین دریاچه تانگا) + زنگبار است
تایلند: سرزمین قوم تای
ترکمنستان: سرزمین ترک + ایمان=ترکیمان=ترکمان= ترکمن (سرزمین تورک هایی که مسلمان شده اند)، مربوط به سده های آغازین اسلام
ترکیه: سرزمین قوی‌ها (ترکی با پسوند عربی)
جامائیکا: سرزمین بهاران
جیبوتی: شاید به پادری بافته از الیاف نخل می‌گفتند(زبان آفار)
چاد: دریاچه ( زبان بورنو)
چین: سرزمین مرکزی (چینی)
دانمارک: مرز قوم "دان”؛

دومینیکن: کشور دومینیک مقدس (اسپانیایی)
روسیه: کشور روشن ها، سپیدان (شاید از ریشه سکایی”راؤش”)
روسیه سفید (بلاروس): درخشنده (روس) سفید (روسی)  
رومانی: سرزمین رومی‌ها
زلاند نو: زلاند جدید (زلاند نام یکی از استان‌های هلند به معنای دریاست)؛
ژاپن: سرزمین خورشید تابان (ژاپنی)

ساحل عاج: ساحل عاج
سریلانکا: جزیره باشکوه (سنسکریت)
جزایر سلیمان: از نام حضرت سلیمان
سوئد: سرزمین قوم "سوی”
سوازیلند: سرزمین قوم سوازی
سوئیس: سرزمین مرداب
سودان: سیاهان (عربی)
سوریه: سرزمین آشور (سامی)
سیرالئون: کوه شیر

شیلی: پایان خشکی- برف (از زبان بومی آنجا)
صحرا: بیابان (عربی)
صربستان: سرزمین قوم صرب

(یوگسلاوی: (سرزمین اسلاو های جنوب
عراق: شاید از ایراک به معنای ایران کوچک (فارسی)
عربستان سعودی: سرزمین بیابانگردان در تملک خاندان خوشبخت. واژه عرب به معنی گذرنده و بیابانگرد است، سعود یعنی خوشبخت
فرانسه: سرزمین قوم فرانک (از اقوام سلتی)
فلسطین: یکی از اسامی قدیم رود اردن
فنلاند: سرزمین قوم "فن”

فیلیپین: از نام پادشاهی اسپانیایی به نام فیلیپ
قرقیزستان: سرزمین چهل قبیله (قرقیزی)
قزاقستان: سرزمین کوچگران (قزاقی)
قطر: شاید به معنای بارانی (عربی)
کاستاریکا: ساحل غنی (اسپانیایی)
کانادا: دهکده (زبان سرخپوستی”ایروکوئی”)
کلمبیا:سرزمین کلمب(کریستف کلمب)(اسپانیایی)
کنیا: کوه سپیدی (زبان کیکویو)
کویت: دژ کوچک (هندی-عربی)

گرجستان:سرزمین کشاورزان (یونانی)
لبنان:سفید (عبری)
لهستان: سرزمین قوم "له”
لیبریا: سرزمین آزادی
مجارستان: سرزمین قوم مجار (مجاری)
مراکش: مغرب؛ مصر: شهر – آبادی؛
مقدونیه: سرزمین کوه نشین‌ها، بلندنشین‌ها (یونانی)
مکزیک: اسپانیای جدید (اسپانیایی)
موریتانی: سرزمین قوم مور (لاتین) 
میکرونزی: مجمع الجزایر کوچک (فراسوی)

نروژ: راه شمال
نیجر: سیاه (لاتین)
نیجریه: سرزمین سیاه (لاتین) 
نیکاراگوئه دریای نیکارائو (نام مردم آن منطقه) – آگوئه (اسپانیایی)

واتیکان: گرفته شده از نام تپه‌ای به نام واتیکان (اتروسکی)
ونزوئلا: ونیز کوچک
ویتنام: اقوام "ویت” جنوبی (ویتنامی)
ولز: بیگانگان (ژرمنی)
هلند: سرزمین چوب (آلمانی)
هند: پر آب (فارسی باستان)
هندوراس: ژرفناها (اسپانیایی)
یمن: خوشبخت
یونان: سرزمین قوم "یون”


:: بازدید از این مطلب : 1146
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 13 / 8

من پاك باز عشقم تخم غرض نكارم * پشت و پناه فقرم پشت طمع نخارم
..........................
ني بند خلق باشم ني از كسي تراشم * مرغ گشاده پايم برگ قفص ندارم
..........................
من ابر آب دارم چرخ گهر نثارم * بر تشنگان خاكي آب حيات بارم
..........................
موسي بديد آتش آن نور بود دلخوش * من نيز نورم اي جان گرچه ز دور نارم
..........................
شاخ درخت گردان اصل درخت ساكن * گرچه كه بي قرارم در روح برقرارم
..........................
من بوالعجب جهانم در مشت گل نهانم * در هر شبي چو روزم در هر خزان بهارم
..........................
با مرغ شب شبم من با مرغ روز روزم * اما چو با خود آيم زين هر دو بركنارم
..........................
آن لحظه با خود آيم كز محو بي خود آيم * شش دانگ آنگهم كه بيرون ز پنج و چارم
..........................
جان بشر به ناحق دعويش اختيارست * بي اختيار گردد در فر اختيارم
..........................
آن عقل پرهنر را باديست در سر او * آن باد او نماند چون باده اي درآرم


:: بازدید از این مطلب : 702
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 13 / 8

 

 

فُضیل بن عیاض یکی از رجال طریقت است. او شاگردی داشت که از همه شاگردان دیگرش داناتر و بزرگوارتر و اعلم تر بود.

این شاگرد را مرضی دچار گردید، و ناخوش شد، تا اینکه مرگش رسید. در حال احتضار بود که فُضیل بر سر بالین او آمد. نزد سر او نشست و شروع کرد به قرآن خواندن. سوره یس را می خواند، که یک وقت شاگرد محتضر گفت: این سوره را مخوان ای استاد. پس فُضیل ساکت شد و به او گفت: بگو لااله الا الله گفت: نمی گویم آن را، به خاطر آنکه العیاذ بالله من از آن بیزارم و در همان حال از دنیا رفت. یعنی در حال کفر مرد. فضیل از مشاهده این حال خیلی درهم و ناراحت شد و از منزل او خارج گردید و به منزل خود رفت. و از منزل بیرون نیامد و همچنان در فکر او بود. تا او را در خواب دید که او را به سوی جهنم می کشند.

فُضیل از او پرسید: این چه حالتی بود از تو سرزد، تو اعلم شاگردان من بودی. چه شد که خداوند معرفت را از تو گرفت و با عاقبت بدی مُردی؟

گفت: برای سه چیز که در من بود، مرا این طور بدبخت و بیچاره نمود.

اول: نمّامی و سخن چینی که پشت سر برادران مؤمنم بود.

دوم: حسد می بردم ، نمی توانستم ببینم کسی از من بالاتر است، چون به او حسد می ورزیدم .

سوم: آنکه مرضی در من بود که به طبیبی رُجوع نمودم و او به من گفته بود که در هر سال یک قدح از کاسه بزرگ تر، شراب بخور و اگر نخوری این علت در تو باقی خواهد ماند. پس برحَسب امر آن طبیب، شراب خوردم و به این سه چیز که در من بود عاقبت من بد شد و به آن حال مُردم


:: بازدید از این مطلب : 825
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 13 / 8

SDC15824SDC15831SDC15829


:: بازدید از این مطلب : 2390
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 13 / 8

 

انا لله و انا الیه راجعون

اذا مات العالم الفقیه ثلم فی الاسلام ثلمه لا یسدها شی ء

ارتحال ملکوتی  عالم ربانی ؛ مبارز ومجاهد نستوه  ،شاگرد حضرت امام  خمینی (ره) و  یار صدیق مقام معظم رهبری امام خامنه ای  ،  حضرت آیت الله  سید کرامت الله ملک حسینی (قدس سره ) را به
محضر مبارک حضرت ولی عصر (اروحنا له الفدا  بویژه بیت شریف ایشان وسادات معظم تسلیت عرض نموده ،از خداوند متعال علو درجات برای روح بلند آن عالم مبارز و صبر و اجر جزیل برای بازماندگان و بویژه فرزاندان داغدارش خواهانیم
کانون دانش اموختگان میرسالاری

:: بازدید از این مطلب : 692
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 11 / 8

اس ام اس تبریک عید غدیر

عيد کمال دين . سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصايت و ولايت

امير المومنين عليه السلام

بر شيعيان و پيروان ولايت خجسته باد


:: بازدید از این مطلب : 1007
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 11 / 8

بازگشت همه به سوی اوست

جناب اقای سید مختار موسوی

باکمال تآسف وتاثر مصیبت جانسوز درگذشت برادر عزیزمان مرحوم سید علی اکبرموسوی رابه شما ،بیت معظم وطایفه ی بزرگ میرسالاری تسلیت عرض نموده از خداوند متعال علودرجات را برای ان مرحوم وصبر جزیل برای حضرتعالی وخانواده ی معظم مسئلت می نماییم

 

 


:: بازدید از این مطلب : 643
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 11 / 8

 

استاد دانشگاه با این سوال شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند:آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:”بله او خلق کرد”

استاد پرسید: “آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟”

شاگرد پاسخ داد: “بله, آقا”

استاد گفت: “اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست , خدا نیز شیطان است!”

شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: “استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟”

استاد پاسخ داد: “البته”

شاگرد ایستاد و پرسید: “استاد, سرما وجود دارد؟”

استاد پاسخ داد: “این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ ”

شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.

مرد جوان گفت: “در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (۴۶۰- F) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد.” شاگرد ادامه داد: “استاد تاریکی وجود دارد؟”

استاد پاسخ داد: “البته که وجود دارد”

شاگرد گفت: “دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد.”

در آخر مرد جوان از استاد پرسید: “آقا، شیطان وجود دارد؟”

زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: “البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست.”

و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکی که در نبود نور می آید.

نام مرد جوان یا آن شاگرد تیز هوش چیزی نبود جز ، آلبرت انیشتن !


 


:: بازدید از این مطلب : 970
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
جمعه 10 / 8

 

کنون ماجرای غدیر خم شنو
دگرها شنیدستی این هم شنو

 
به فرمان خدا شد ابلاغ رسالت
بشنو این گفتار را ز پیغمبرت

چو جمع گشتند همه دور نبی و علی
چنین گفت جبرئیل امین

که خداوند جهان آفرین
کرد علی را وصی و جانشین

کرد نبی دست علی را بلند
هرکه من مولای اویم این علی هم مولای اوست

به فرمان نبی لبیک گفتند به علی
که هستیم همیشه در کنارت ای وصی

چو ملعونیان داشتند بغض علی
نبستند دل و جان به مهر علی

چو هفتاد روز گذشت بر غدیریان
بیعت شکستند نامردان آن روزگار

آیا نتیجه امید واری غدیریان
که جدا گشتی ز ما در آن روزگار

علی و فاطمه با سوز دل گفتند
ما هر دو تن غریبیم فریاد از غریبی

از ظلم وجور ناکس باشیم دیده گریان

ای صاحب غدیریان
حقا که وصی و جانشین مولا تویی

حقا قبله عالم کعبه تویی
حقا صاحب کُن و مکان تویی

فرارسیدن عید ولایت  مبارکباد


:: بازدید از این مطلب : 1154
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
جمعه 10 / 8

عصردنا: نماینده مردم شهرستان های گچساران وباشت در مجلس شورای اسلامی به دعوت انجمن جامعه اسلامی اصناف و بازار تهران، دوشنبه(هشتم آبان) ساعت 8:45 در  مسجد امام خمینی (ره) بازار در مورد مشکلات اقتصادی کشور برای بازاریان سخنرانی کرد.

مشروح سخنرانی وی به شرح ذیل آمده است:

با عرض سلام و ادب به پیشگاه آقا امام زمان و خرسندی از اینکه توفیق یافتم در این جمع ارزشی، پایدار و وفاداران به نظام و دین مقدس اسلام حضور پیدا کنم.

صحبت هایم را به بحث صرفا اقتصاد معطوف می کنم، چیزی که قاعدتا دلسوزان نظام مقدس جمهوری اسلامی از جمله بازاریان این روزها دغدغه ذهنشان است.

در این جلسه که انسان های اندیشمند و اصولی و پایدار نظام حضور دارند اگر خدای نکرده از زبان امثال بنده، کلامی که بیانگر وضع نامطلوب است، بیان شود، قاعدتاً نباید سیاه نمایی تلقی شود بلکه انشاء الله من باب بیان واقعیت، تذکر و به خاطر تغییر وضع بیان می شود، وگرنه همه ما ایران و ظرفیت های انقلاب اسلامی را می شناسیم و می دانیم که اقتصاد واقعی ما حقش این نیست .

به نظر بنده سه سوال وجود دارد که برای مصالح کشور باید به آنها پاسخ داد:
1- ما چه اقتصادی داریم؟(وضعیت کنونی اقتصاد ما چگونه است) 2- چرا وضعیت اقتصاد ایران اینگونه شد؟  و 3- چه باید کرد ؟ که بنده با توجه به وقت محدود به صورت تیتروار به بیان آنها می پردازم.




اول اینکه چه اقتصادی داریم ؟ یا وضعیت کنونی اقتصاد ما چگونه است؟  

1. در اقتصاد ایران آمارها متناقضند و لذا کسی به آمارها اعتماد ندارد . نتیجه اینکه چه بازاری و چه تحلیل گر اقتصادی و چه انسان عاقل و چه فعال اقتصادی به آمارهای ارائه شده توسط نهاد های رسمی اعتماد ندارند.

2.  متعاقباً شاخص های اعلام شده توسط نهادهای رسمی نیز مورد پذیرش جامعه نیستند واین  یک ضعف اساسی برای نظام و تصمیم گیری اقتصاد است .

3.  محور و هدایت گر اقتصادی مشخص نیست یعنی امروز در مملکت ما مشخص نیست چه کسی تصمیم می گیرد و چه موقع قرار است تصمیم بگیرد، چه موقع قرار است تصمیم را اعلام کند و چه موقع قرار است تصمیم را اجرا کند . لذا آن شاقول وسط و اصلی که باید همه ی اینها حول آن بچرخند در اقتصاد ما وجود ندارد .

4.  مدت مدیدی است که تولید به عنوان مهم ترین رکن اقتصاد کشور به فراموشی سپرده شده و کمتر مورد توجه قرار گرفته است .

من برای اثبات این ادعا بخش هایی از گزارشی را که همین چند روز پیش یعنی در مهرماه توسط مرکز پژوهش های مجلس بر اساس نظرسنجی از 98 تشکل اقتصادی سراسر کشور تهیه شده را ارایه می کنم:

واحدهای تولیدی با 42.5 درصد ظرفیت در این 98 تشکل در حال فعالیت هستند.
این واحدها از نظر اشتغال تنها از 50.2 درصد ظرفیت اشتغال خود استفاده می کنند.
میزان تولید این واحدها نسبت به سال گذشته 40.3 درصد کاهش پیدا کرده است.
میزان اشتغال نسبت به سال گذشته در همین واحدها 36.5 درصد کاهش پیدا کرده یعنی از هر 100 نفر 36 نفر بیکار شده اند.
قیمت محصولات این واحدها نسبت به سال گذشته 87.9 درصد بالاتر رفته است.
قیمت مواد اولیه این واحد ها نسبت به سال گذشته 112 درصد افزایش پیدا کرده است.
در این 98 تشکلی که شاید هزاران واحد تولیدی بشوند، طی سال گذشته 50 واحد جدید راه افتاده و 556 واحد تعطیل شده است. یعنی 10 برابر آن چیزی که واحد جدید راه افتاده واحدهای تعطیلی ما هست . یعنی آمار گزارش مهرماه است.

لذا از این گزارش رسمی و نظرسنجی سراسری ملاحظه می شود وضعیت تولید ما چگونه است .

5. دولت فعلی بخاطر محدودیت فروش نفت و عدم انتقال ارز به داخل با کسری بودجه شدید روبرو است .

6. دولت علی رغم تمامی تلاش و صدور بخش نامه و دستورالعمل ها هنوز نتوانسته است حجم هزینه های جاری خودش را که عامل اصلی کسری بودجه، تورم و عدم هماهنگی در جامعه است را کاهش دهد.

7. رکود فزاینده شده است و حتی سرمایه گذاری های دولت که باید به رکود کمک کند به 30 درصد تقلیل پیدا کرده. البته در حال حاضر تنها 14 درصد تحقق یافته و تا پایان سال پیش بینی می شود حداکثر به 30 برسد.

8. تورم فزاینده باعث ایجاد فشار شدید بر سبد کالای معیشتی و ضروری مردم شده است .

9. تورم تولیدی اتفاق افتاده که علامت بدی به جامعه می دهد. یعنی علامت می دهد که در فاصله ای نه چندان دور باید شاهد یک تورم بسیار بالاتر در اقلام مصرفی خانوارها باشیم . دلیل این ادعایم این است که هزینه تولید یا تورم شاخص های تولید در حال افزایش است و ما در آینده ای نزدیک به خاطر اینکه کالاها گرانتر تولید شده و وارد جامعه شود می بایست شاهد یک افزایش شدید و دوباره قیمت در کالاهای مصرفی باشیم .

به خاطر اینکه این مفهوم در اذهان روشن تر و متواتر شود کنید، چند آمار ارایه می کنم:

در فروردین 89 رشد شاخص قیمت کالاهای تولیدی 7.3 درصد بوده ، در فروردین 91 این عدد به 32.4 درصد رسیده است که یعنی بیش از 4 برابر رشد کرده است و باید انتظار این را داشته باشیم که در چند ماه آینده تورم بیشتر می شود.
بر اساس آمار رسمی دولت، بیکاری به خصوص در رده ی سنی  15 تا 29 سال یعنی جوان دنبال کار به 26.5 درصد رسیده است.

10. نرخ دلار از 1060 تومان در سه ماهه اول سال 90 به بیش از 3000 تومان در حال حاضر رسیده است. به عبارتی ارزش پول ملی ما یک سوم شده است.  مهم تر از نرخ دلار که پایه های اقتصاد ما را به هم ریخت و شما روز به روز اثرات آن را می بینید، نوسان نرخ  دلار است. نرخ ارز شامل 1060تومان، 1050تومان ، 1577 تومان ، 2443 تومان ، 3800 تومان  و 3300 تومان شد.  این نوسان اثر بد و مزمنی چون: رانت، فساد،  توزیع نابرابر درآمد، بی اطمینانی بازار، فلج شدن دولت و گسترش انتظارات تورمی در جامعه گذاشت.

11. در چنین وضعیتی در 6 ماهه اول سال ، 300 میلیارد در بازار خرید و فروش ارز شد. شما همین این عدد را چرتکه بیندازید در همین نوسان ارز چه حجمی از پول در جیب چند نفر یا چند ده نفر یا چند صد نفر دارد جا به جا می شود. این ها اقتصاد ما را فلج می کند . به جز افزایش قیمت، همین نوسانات ارز است که یک گردش پول وسیعی را در جامعه ایجاد می کند و می چرخاند و اقتصاد به هم می ریزد و بازار را نامتعادل می کند و نا اطمینانی را گسترش می دهد.

12. متاسفانه رشد شدید نقدینگی ما هم در مدار تولید نیست، رشد شدید نقدینگی عمده اش سهم دولت است و به خاطر مخارج بی رویه دولت است. در شهریور 1390 حجم نقدینگی که عامل اصلی و موثر در تورم است 318هزار میلیارد تومان است که تنها طی 7-6 سال اخیر از 100 میلیارد به 318 هزار میلیارد افزایش یافته که فاجعه آمیز بوده است و فاجعه آمیزتر اینکه از شهریور 1390 تا شهریور 1391 این 318 هزار میلیارد تومان به 395 هزار میلیارد تومان افزایش پیدا کرد. یعنی نزدیک به یک چهارم افزایش پیدا کرد. این عدد ، عدد بسیار وحشتناکی است و در اقتصاد کشور فاجعه آمیز بود.

13. در کنار همه ی اینها در عرصه بین الملل و مبادلات به دلیل دشمنی تمام دولت های غرب ، تمام آنانی که که تحمل دیدن انقلاب را نداشتند با تمام قوا به فرموده مقام معظم رهبری به جنگ اقتصادی با ما آمدند .

این وضع اقتصاد ماست، البته شاخص ها زیاد است و من صرفاً چند شاخص را ارایه کردم.

اما چرا وضعیت اقتصاد ایران اینطور شد ؟

به سه دلیل وضعیت اقتصاد ایران اینگونه شد: 1- مشکلات ساختاری 2- مشکلات مدیریتی و اجرایی 3- مشکلات بین المللی

مشکل ساختاری:
در باب مشکل ساختاری حرف های بسیار گفته شده لذا زیاد به آن نمی پردازم و صرفاً به چند مشکل ساختاری اشاره می کنم:
1. وابستگی شدید اقتصاد دولت ایران به نفت ، مشکل ساختاری ماست و هر کسی که آمده نتوانسته این مشکل را حل کند . هر چقدر هم که مقام معظم رهبری ابلاغیه دادند ، سیاست های کلی برنامه پنجم دادند، چشم انداز دادند  که دولت وظیفه دارد هزینه های جاری خود را کم کرده و صرفاً از درآمدهای غیرنفتی تامین کند.  
معنی این حرف این است که دولت وقتی نمی توانی درآمدهایت را بالا ببری پس باید هزینه هایت را کم کنی و این عدم تعادل را نباید از جیب مردم خارج کنی. ولی متاسفانه این اتفاق افتاد و سال به سال هم دائما فاصله بین درآمدها و هزینه های جاری در حال افزایش است .

2. غیر شفاف کردن منابع و مصارف دولت.  خودمان را گول می زنیم، بودجه را بطور صوری اضافه می کنیم، اصطلاحاً در بودجه آب می ریزیم و بعد هم وسط سال که بودجه کم آوردیم از مردم به روش نادرست می گیریم.
دلایل ساختاری دیگری نیز وجود دارد که فرصت پرداختن به آن نیست.


مشکلات مدیریتی و اجرایی:

1. دولت در تمامی ارکان ولع پول خرج کردن دارد، داشته و خواهد داشت .
این سروصدای دولت که می گوید مجلس دارد دست ما را می بندد فقط به خاطر این است که مجلس از ولع پول خرج کردن دولت جلوگیری می کند. بودجه جاری دولت طی 6-5 سال از 20 هزار میلیارد تومان رسیده به 100 هزار میلیارد تومان ، این عدد در یک اقتصادی مثل اقتصاد ما بسیار وحشتناک است.

2. محور اقتصاد در کشور گم شده و تنظیم کننده نداریم .
دولت در بالاترین مقام اجرایی در ریزترین مسائل اجرایی نفوذ و دخالت می کند و برخلاف تمامی سیاست های اصل44 که مقام معظم رهبری و فرمایشات و سیاست های ابلاغی، متاسفانه دولت در تولید، توزیع، قیمت گذاری و در همه چیز نفوذ کرده بطوریکه برگشتش نیز خیلی سخت است.

3.خارج شدن حجم وسیعی از کارشناسان از بدنه دولت.
حجم وسیعی از کارشناسان ما و مدیران ما از بدنه دولت خارج شده و شاهد بارز این موضوع هم تفاوت دولت نهم و دهم در استفاده از کارشناسان و مدیران باتجربه و قوی است که هیچ شباهتی به هم ندارند.

4. دولت بدون استراتژی اقتصادی مدیریت اقتصادی را شروع کرد لذا چشم اندازهای ابلاغی مقام معظم رهبری و تصمیمات کلان کشور فراموش شده است.

5. در بحث ارز و نرخ ارز انصافاً فاجعه آفریدیم و قانون را در بحث ارز زیر پا گذاشتیم.
بانک مرکزی به نظر من به عنوان متهم درجه یک اقتصاد ایران و مقصر اصلی، ندانسته، ناخواسته و یا نتوانسته وظیفه اش را عمل کند. از فروردین سال 90 تا 17 مهر 1391 یعنی حدود 18 ماه ، 65 مورد اقدام به سیاست گذاری و یا صدور بخشنامه جدی در حوزه ارز توسط بانک مرکزی انجام شده است. یک بازاری، یک فعال اقتصادی، یک واردکننده، یک صادرکننده وقتی در طول 18 ماه با 65 مورد بخشنامه بعضا متناقض روبرو می شود چطور می تواند تصمیم بگیرد. این امر بیانگر این است که دولت برنامه ندارد لذا به بی ثباتی دامن زده است. متهم درجه یک اقتصاد ایران در فاجعه ارزی بانک مرکزی است.

6. تزلزل در تصمیمات بانک مرکزی

مصاحبه های التهاب زا در جامعه که نشان دهنده تزلزل در تصمیمات بانک مرکزی توسط بالاترین مقام های تصمیم گیرنده در بانک مرکزی بازار را متورم کرد، در این چند مدت دیدیم یک بار اتاق پایاپای ارز راه انداختیم، یک بار بورس ارز راه انداختیم، یک بار گفتیم از طریق صرافی ها و بانک های مجاز مبادله ارز می کنیم، امروز هم می گوییم از طریق اتاق معاملات. بعد گفته می شود بورس ارز لغو شد و مجدداً  می گوییم بورس هست. هر لحظه در ذهن من مسئول یک چیز می تراود و فردا عمل می کنم. لذا بازار نمی تواند تصمیم بگیرد و فعالین اقتصاد کشور در این تراکم و تزلزل تصمیم گیری، تصمیم گیری برایش سخت است و هرکسی باشد هم نمی تواند تصمیم بگیرد.

7. کنار رفتن و اوت شدن بانک مرکزی به عنوان بزرگترین تقاضا کننده و عرضه کننده در بازار ارز .بزرگترین تقاضا کننده ارز بانک مرکزی است ولی الان در حاشیه است و هیچ نقشی در سیاست گذاری در بازار ندارد.

8. عدم اجرای قانون در تعیین نرخ ارز مرجع و اختصاص ارز ارزان به واردات کالاهای لوکس
قانون مشخص کرده که 1226 تومان فقط مبنای محاسبه است و باید این نرخ مدیریت شود و متناسب با تورم داخلی و تورم بین المللی این نرخ  تعدیل شود. وقتی تورم ما افزایش پیدا کند صادرات و واردات ما دچار آسیب می شود و باید با نرخ ارز آن را تعدیل کنیم ولی این کار را در این 3-2 سال انجام ندادند و یکباره ارز از 1226 تومان به 3800 تومان رفت. بانک مرکزی و دولت قانون را رعایت نکردند و نتیجه اش این شد.

9. توقف بی مورد عرضه ارز در یک بازه زمانی نامناسب و خطرناک
در شرایطی که بازار ما  به شدت ولع درخواست ارز را داشت دولت محترم به هر دلیلی که اسمش را تدبیر گذاشتند ارز را در یک بازه زمانی بسیار حیاتی به بازار عرضه نکرد. در بازار هم وقتی نگاه می کنند و می بینید یک کالا کم شده ولع پیدا می کنند که آن را بخرند و به همین دلیل قیمت بالا می رود. بنابراین وقتی دولت ده روز ، بیست روز، یک ماه ارز را عرضه نکرد این اهانت به بازار بود . یعنی بازار، من ارز ندارم یا نمی توانم و یا نمی دانم چکار باید کرد، این موجب شد که افزایش شدید نرخ ارز اتفاق بیافتد. من به همین دلایل و ده ها دلیل دیگر می گویم که بانک مرکزی بازار را رها کرد و متهم درجه اول ما در زمینه ارز است.

10. وجود تقاضای احتیاطی ارز در بین تولید کننده گان
همه ما وقتی می بینیم که قیمت حبوبات می خواهد بالا برود برای احتیاط به اندازه مصرف یک ماهمان می خریم. تولیدکنندگان هم وقتی دیدند ارز قرار است کم شود همه ولع پیدا می کنند و تقاضای احتیاطی شان را در بازار عرضه کردند و قیمت را بالا کشیدند.

11. تبدیل حجم وسیعی از نقدینگی به ارز و تمایل جدی به حل نشدن
تبدیل حجم وسیعی از نقدینگی جامعه بخصوص در اشخاص حقوقی، شرکت های وابسته به بنگاه ها و نهاد های مهم اتفاق افتاد. آنها پولشان را جهت جلوگیری از کاهش ارزش تبدیل به ارز کردند پس حجم وسیعی از پول تبدیل به ارز شد . که این یعنی تقاضا برای ارز. چون ارز را متناسب با قانون تبدیل نکردیم و چون بطئی آن را رشد ندادیم این فاجعه آفریده شد. از طرف دیگر اعتقاد شخصی ام بر این است که هنوز تمایل جدی به حل نشدن این موضوع وجود دارد .

12. عدم واکنش سریع در مقوله اقتصاد داخلی
به نظر من واکنش سریع به اتفاقات پیرامون مقوله اقتصاد داخلی وجود ندارد، یعنی اینکه خیلی سریع تر از اینها می توانستیم اقتصادی را که اینهمه بحران را در این 34-33 سال طی کرده سامان دهیم و واکنش مناسب به مشکلات نشان دهیم.  نظامی با این همه کارشناس، مدیریت قوی و دلسوزی مقام معظم رهبری که می توانند همه اینها را اداره کند، به نظر من می توانست خیلی سریع تر واکنش نشان دهد ولی واکنش نشان نداد و نتیجه اش همین است که شد.

13. به نظر من هنوز عدم تمایل جدی برای حل موضوع وجود دارد ونشان دهنده این موضوع اتفاقاتی است که در جامعه رخ می دهد. در شرایطی که اقتصاد در اولویت است، مسئولین نظام ما متاسفانه به جای پرداختن به مقوله اقتصاد به مقولات دیگری می پردازند که نیاز دشمن است.اگر ما به اتکا اقتصادمان تلاش می کردیم الان این اتفاق نمی افتاد. دقیقا جایی داریم بازی می کنیم که دشمن دوست دارد. چیزی که مقام معظم رهبری نیز در اقتصاد مقاومتی فرمودند ولی شما وقتی رادیو و یا تلویزیون را باز می کنید متوجه گفتمان دیگری در مسئولین محترم اقتصادی می شوید.

14. متاسفانه نظام اجرایی ما مثل یک بچه پولدار و به عبارتی مثل بچه کدخدا پول خرج می کند. دستش در جیبش است و پول خرج می کند بدون اینکه بداند این جیب، جیب خودش نیست و جیب مردم است.


مشکلات بین المللی:
تحریم همه جانبه علیه ما، بحث ارز، عدم فروش نفت، تحریم بانک مرکزی، گاز و سایر مشکلاتی که روز به روز زیاد می شود. همه اینها مشکل ماست نه فقط تحریم ، نه فقط ارز و نه فقط مدیریت.
سهم تحریم چقدر است؟ بعضی ها می گویند 50 درصد و بعضی از دولتمردان حتی 95 درصد مشکلات را به تحریم ها ربط می دهند. فی الواقع ما نشان می دهیم که  تحریم عامل اصلی نیست و ما نباید تا این اندازه این فضا را برای دشمنان بوجود بیاوریم که تحریم باعث بوجود آمدن این فضا شده است.


چه باید کرد ؟
بخشی کارهای سیاسی مدیریتی است و بخشی نیز کارهای سیاسی اقتصادی است.
به عنوان کسی که کارم اقتصاد است متاسفانه باید بگویم که راهکار موجود راهکار سیاسی اقتصادی است و بعضاً راهکار سیاسی غالب بر راهکار اقتصادی شده است. که این خیلی بد است.

1. دولت به عنوان مجری، باید تکلیف خودش را مشخص کند و از این وضعیت بد اقتصادی خودش را نجات دهد. هیچ کس نمی فهمد که افسار این اقتصاد در دست کیست!

یک روز میگوییم فرمان اقتصاد در دست بازار، یک روز در دست دولت ، یک روز در دست تولید کننده و یک روز در دست وارد کننده است. ولی الان شما نمی دانید در دست کیست و این بدترین وضعیت برای اقتصاد ماست. دولت باید وضعیت خودش را مشخص کند و سریع تر به خودش برگردد و فکر نکند که 9 ماه بعد دیگر رئیس دولت نیست . خیر، اتفاقا حیاتی ترین وقتی که دولت باید به فکر خودش باشد همین الان است. اگر این اقتصاد بد شد 6 ماه دیگر قابل جمع شدن نیست.

مهم ترین موضوع ما در چند ماه آینده، موضوع انتخابات ریاست جمهوری است و بالاتر از آن که نداریم. لذا همه منتظر این بودند که مقام معظم رهبری در سفرشان به خراسان شمالی درباره موضوع انتخابات ریاست جمهوری چه می فرمایند، ایشان فرمودند هیچ کاری نکنید، بیخودی سر و صدا راه نیاندازید، چرا؟ چون ایشان میدانند که موضوع مهمتر چیز دیگریست و آن اقتصاد است.
ولی همه ی ما اقتصاد را ول کرده ایم و این موضوع را گرفته ایم. و این یک اشکال جدی است که در ساختار ما وجود دارد. به نظر من دولت باید هر چه سریع تر خودش را جمع کند و برگردد.

2. دولت به دنبال پیدا کردن شریک برای خود در این نابسامانی ها نباشد
پیدا کردن شریک چیزی را از اتهام کم نمی کند، دولت خودش شروع کرد و خودش هم باید جمع کند. حتی اگر خودش شروع نکرده وظیفه ذاتی اش این است که این بحث را جمع بکند.

3.  دولت محور اقتصاد را مشخص بکند

نمی دانیم محور اقتصاد وزارت اقتصاد است، بانک مرکزی است، سازمان مدیریت و برنامه ریزی است، وزارت صنعت ویا وزارت کشاورزی بالاخره چه کسیست؟

شیر گران می شود می گویند تقصیر صنعت است، صنعت می گوید تقصیر کشاورزی است. یکی می گوید ارز به من ندادند و آن یکی می گوید ریالش را در بودجه نریختند. بنده به عنوان کارشناس اقتصادی بودجه عرض می کنم انصافا بین اینها کسی که کنترل کند نیست. آقای رییس جمهور هم هر چه بخواهند وقت بگذارند نمی توانند این کار را انجام بدهند. یک شخص که عالم به همه ی امور نیست.

4. فرهنگ ببخشید را در دولتش جاری کند
در ایران ما همین کلام ارزشی اسلامی را رعایت کنیم. در جامعه حضور یابید و بگویند ببخشید، ما اشتباه کردیم.

5. مدیران نالایق را حذف کنند
مدیران نالایق را حذف کنید. تعارف نداریم. نه اینکه اگر انتقاد یا تعرضی به یک مدیر شد، بسیج شوند و اتهام بزنند که منتقدین برای آمریکا دارند تلاش می کنند.

6. قوای دیگر کشور را خائن به انقلاب، نظام و اقتصاد ندانیم
قوای دیگر کشور را همراه خود بدانیم، این گفتمانی که متاسفانه این روزها در جامعه رواج پیدا کرده بدترین شکل اداره مملکت است.

7. دولت بودجه و هزینه کرد خودش را محدود کند

مردم که همیشه روزنامه می خوانند و رادیو و تلویزیون گوش می دهند و نگاه می کنند چه علامتی از محدود کردن دولت می بینند؟ سمینارهایش کم شده؟ هدایایش کم شده؟ تبلیغاتش کم شده؟ ماشین های دستگاه های دولتی کم شده؟ چه چیزی اتفاق افتاده؟ آیا دولت نباید یک علامتی در رابطه با کاهش بودجه خود به جامعه بدهد؟ من بازاری، من کارمند هم نگاه می کنم وقتی هیچ اتفاقی نیافتاده، می گویم پس این اخبار شعار است و عدم اطمینان را در جامعه تزریق می کنیم.

8. بپذیریم که بازار ارز فقط خود ارز نیست

بپذیریم که بازار ارز فقط خود ارز نیست بلکه تابعی است از رشد نقدینگی، مدیریت متزلزل، سیاستگذاری نابجا و سایر موارد که باید به آنها پرداخته شود.باید یپذیریم که ارز فقط چهار راه استانبول نیست، نقدینگی است، تولید و مدیریت است و همه اینها را باید با هم مدیریت کرد نه اینکه یک نظر مسئول توزیع ارز باشد. یک نفر مسئول توزیع پول باشد. این فاجعه است.

9. دولت حداکثر برای یک سال سیاست ارزی داشته باشد
نمی گویم حداقل یک سال، بلکه برای حداکثر یک سال آینده دولت یک سیاست ارزی مشخص داشته باشد.

10. نرخ مبادله رسمی اعلام شود و در این زمینه مدیریت شود.

11. تمامی های ال سی های گشایش شده توسط بانک ها و بانک مرکزی باید مورد احترام شمرده شود.
این وضعیت را دو مرتبه در اقتصاد داشتیم، در سال 82 هم داشتیم. شما به عنوان یک وارد کننده ماشین آلات صنعتی، کالاهای خاص به بانک مرکزی رفتید 120 درصد پول پرداخت کردید، ضمانت نامه هم دادید و با دلار 1226 تومان ال سی گشایش کردید و حالا بانک مرکزی می گوید باید دلار 2500 تومان بدهید. در حالیکه وارد کننده ارز را با 1226 تومان خریده و معامله انجام شده و پول را پرداخت کرده است، شما نباید بگویید بروید و با دلار 1500 تومان معامله کنید. بی احترامی به ال سی های گشایش شده بازار را مختل می کند. حجم آنها هم خیلی وسیع است.
در سازمان مدیریت در سال 82 همین نرخ ارز از حول و حوش 300 به 700 رسید، خدا رحمت کند مرحوم دکتر نوربخش را آمد و گفت چه کنیم که بازار را کنترل کنیم و تولید به هم نریزد. نشستیم محاسبه کردیم که چقدر ال سی گشایش شده، چقدر 10 درصدی، چقدر 50 درصدی،  چقدر 100 درصدی. عددش را حساب کردیم و به بانک مرکزی پول را واریز کردیم و تولید کننده و بازاری متوجه نشد، چون بازار را مختل می کرد. متاسفانه هر چه می گوییم کسی توجه نمی کند و همه فکر می کنند رانت می دهیم . این رانت را به تولید بدهیم، به جامعه بدهیم نه به افراد خاص. رانت اگر به طرف افراد خاص رفت مردم نمی پذیرند. ما می گوئیم این رانت را به تولید و به کسانی که می خواهند وارد کنند بدهید. متاسفانه اینکار را انجام ندادند و امروز باید شاهد این اتفاق باشیم. هنوز هم دیر نشده، بانک مرکزی و دولت باید این موضوع را حل کند وگرنه فاجعه اش 6 ماه دیگر اتفاق می افتد.

12. واردات بدون مشخص شدن کانال رسمی ارز ممنوع شود.

13. نرخ تجویزی مناسب قابل قبولی برای صدور کالا بشود.

14. شبکه توزیع کنترل شود
حجم وسیعی از ارزی که 1226 تومان از دست رفته و الان دارد با 4000 تومان در بازار عرضه می شود مشخص است توسط چه کسانی بوده اند. عمدتا آدم های مهمی هستند که مشخص است. 80 درصد از آنها 20-10 نهاد عمومی بزرگ هستند.

15. سیاست حمایت از تولید داخل در مقابل تحریم ها اعمال بشود.

سیاست افزایش مالیات و هر شرایطی ممنوع شود .
سیاست های تعزیراتی در مقابل تولید کاهش پیدا کند .
تنفس های بازپرداخت ها گسترش یابد.
این روزها هر کسی با کمترین بدهی ممنوع الخروج است. تولید کننده ای که تمام زندگی و سرمایه اش در ایران است بابت یک بدهی کوچک مالیاتی ممنوع الخروج می شود. این موارد باید درست شود. البته ما در مجلس طرحی داریم که در روزهای آتی ارایه می شود.

و ده ها موضوع دیگر که دولت باید برای حمایت از تولید داخلی در مقابل تحریم به آنها توجه کند.

16. فساد دولتی و استفاده از فضای ارز در کانالهای شبه دولتی باید برداشته شود.

17.  جاهایی که وابسته به بانک ها هستند و بانک ها از طریق این مسیرمی توانند نهاد های پولی خودشان را تزریق کنند باید محدود شود.

18. بودجه سال 92 که پیش رو است باید انقباضی شود.
اگر باز دولت ولع پول خرج کردن در برنامه داشته باشد فاجعه آمیز است و اقتصاد ما فلج خواهد شد. باید بودجه انقباضی باشد تا مردم و جامعه احساس کنترل کنند.

19. پرداخت مستقیم یارانه ای محدود شود.
بعضی ها گفتند که با افزایش نرخ ارز ما می توانیم یارانه ها را افزایش دهیم. وقتی  این را دیدیم یک طرحی به مجلس دادیم که هر گونه افزایش و هر گونه پرداخت جدید ممنوع شود. شما وقتی 45 هزار تومان به جیب یک خانواده پرداخت می کنید و از آن طرف 100 هزار تومان از آن جیب خارج می کنید با این سرعت چه اتفاقی خواهد افتاد؟ سرعت گردش پول ما 8/4 درصد است، این عدد برای اقتصادی که رکود داشته فاجعه آمیز است.

20. مبادله تهاتری با خارج از کشور راه بیافتد
این شیوه را راه بیاندازیم و مجوزهای لازم را بگیریم. واکنش سریع یعنی همین. اقتصاد مقاومتی یعنی همین. مبادله تهاتری راه بیافتد تا تولید کننده و وارد کننده از این منابع ارزی استفاده کنند و اگر تولید کننده بتواند از این منابع ارزی با روشهای تهاتری استفاده کند به اقتصاد ما کمک خواهد شد.

امیدواریم که خداوند دولت محترم و مسئولین نظام را توفیق بدهد تا یک بار دیگر باز گردیم و از این وضعیت نجات پیدا کنیم. عزت ایران بالاتر از همه اینهاست و ما می توانیم در مقابل این وضعیت مقاومت کنیم. انشاالله همه ما، دولت مردان، قوه مقننه، بازاریان همه و همه برای رهایی از این وضعیت تلاش کنیم.

ما هم در مجلس تمام تلاشمان این است تا موارد و قوانینی که برای هدایت اقتصاد لازم است مهیا شود.



:: بازدید از این مطلب : 1015
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
جمعه 10 / 8

مقدّمه
 
يكى از مباحث پيرامون شخصيّت حضرت مهدى (عج)، زندگى شخصى و خانوادگى آن حضرت است، سخن از ازدواج يا عدم آن و داشتن فرزند و مكان زندگى و وضعيّت زندگى اولاد او و كيفيّت زندگى آن حضرت از بحثهاى جذّابى است كه احياناً در اذهان بسيارى از معتقدان به او ابهاماتى وجود دارد، كه معمولا با جوابهاى ضدّ و نقيضى نيز مواجه ميشوند.
اساساً غيبت طولانى آن حضرت از نگاه زندگانى شخصى و خصوصى وى اين سؤال را بوجود ميآورد كه آيا در اين مدّت، حضرت مهدى(عليه السلام)ازدواج كرده است يا خير؟
برخى اين سؤال را به صورت اشكال مطرح كرده و ميگويند: اگر ازدواج كرده و همسر دارد، لازمهاش داشتن فرزند است، و لازمه اين نيز فاش شدن اسرار و شناسايى آن حضرت است، كه با حكمت و فلسفه غيبت منافات دارد.
و اگر ازدواج نكرده است، پس به سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و به امر شرعى مستحب عمل نكرده است، كه اينهم با مقام و شأن آن حضرت نميسازد، زيرا وى رهبر دينى مردم است و در عمل به مستحبات همچون واجبات، بايد پيشقدم باشد، و فرضِ وجود امامي كه مستحب مؤكّد شرعى را ترك كند، و در واقع عمل مكروهى را انجام دهد بسيار مشكل، و جاى استبعاد دارد.
پس اگر ازدواج نكرده باشد اشكال ترك مستحبّ از طرف معصوم، و اگر ازدواج كرده باشد اشكال فاش شدن اسرار و تضادّ با فلسفه غيبت پيش مي آيد، و چون طرفين قضيّه با اشكال مواجه است، عدّهاى چنين نتيجهگيرى ميكنند كه اصلا آن حضرت وجود ندارد.
نكتهى ديگر اين كه اصل ازدواج يا عدم ازدواج آن حضرت جزء اعتقادات ما نيست، بلكه از مسائل شخصى است كه در روايات نيز به آن تصريح نشده، و مورد بحث امامان قبلى نيز نبوده است، و كسانى هم كه در دوران غيبت توفيق درك حضور آن حضرت را داشته اند آن قدر سؤالات و مشكلات در ذهنشان بوده است كه به اينگونه سؤالات نرسيدهاند.
در دوران غيبت صغرى نيز از نائبان خاصّ، در اين زمينه سخنى شنيده نشده است.
از سوى ديگر ذهن انسان در كنار سؤال از ازدواج حضرت مهدى(عليه السلام)، سؤالات ديگرى نيز ميسازد از جمله اين كه:
آيا امام مهدى(عليه السلام) داراى فرزند است؟
آيا مكان خاصّى براى زندگى وى و فرزندانش وجود دارد؟
آيا فرض وجود فرزند و همسر براى آن حضرت با حكمت و فلسفه غيبت سازگارى دارد؟
و در صورت ازدواج نكردن، آيا بر خلاف سنّت و دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عمل نكرده است؟
و سؤالات ديگرى كه اين مقاله در صدد جواب دادن به بعضى از آنهاست.
بنابراين، پس از طرح سؤال اصلى و بيان ديدگاههاى متفاوت و دلائل آنها، و نيز بررسى دلائل، سعى ميشود تا به نتيجهاى مناسب و جامع برسيم.
 
آيا حضرت مهدى(عليه السلام) ازدواج كرده و داراى فرزند ميباشد؟
در پاسخ به اين پرسش، با توجّه به مسائل اعتقادى مانند: حكمت يا فلسفه غيبت، و نيز مسائل فقهى همچون استحباب شرعى ازدواج، و متونى كه مستقيم يا غير مستقيم دلالت بر ازدواج آن حضرت دارند، سه نظريّه وجود دارد:
ـ نظريّه أوّل: عدّهاى معتقدند كه حضرت مهدى(عليه السلام) ازدواج كرده است، و براى اثبات اين نظريّه به دلائل ذيل استناد جستهاند.
الف: استحباب ازدواج:
ازدواج و نكاح در اسلام مستحبّ مؤكّد و سنّتى نبوى است، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) نسبت به امر ازدواج و ترويج آن تأكيد داشته، و امّت خود را به اين امر تشويق و ترغيب ميكردند، و بارها فرمودهاند: «نكاح كنيد و با تشكيل خانواده بر تعداد خود بيافزاييد، كه من در روز قيامت به شما اگر چه فرزندى سقط شده باشد مباهات ميكنم»([1]).
در احكام دين ازدواج سنّتى حسنه و مورد تأييد، و عزوبت (همسر نداشتن و مجرّد بودن) مكروه است.
و ازطرفى ازدواج نكردن، اعراض از سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است، چرا كه آن حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «نكاح سنّت من است، و هر كس از آن اعراض كند (روى برگرداند و ازدواج نكند) از من نيست.»([2])
اكنون كه ساليان متمادى از عمر حضرت مهدى(عليه السلام) ميگذرد، آيا مي توان گفت: او مستحبّ مؤكّد را ترك، و مرتكب مكروه شده است؟
هرگز نميتوان اينگونه نتيجه گرفت، چرا كه او امام است، و در عمل به مستحبّات شرعى از همه مردم سزاوارتر است، پس او ازدواج كرده و داراى همسر ميباشد.
در كتاب «النجم الثاقب» در پاسخ منكرين وجود اهل و عيال براى امام مهدى(عليه السلام) چنين آمده است: «چگونه ترك خواهند كرد، چنين سنّت عظيمه جدّ اكرم خود را با آن همه ترغيب و تحريص كه در فعل آن و تهديد و تخويف در ترك آن شده، و سزاوارترين امّت در اخذ به سنّت پيغمبر امام هر عصر است، و تاكنون كسى ترك آن سنّت را از خصائص آن حضرت نشمرده است.»([3])
و نيز در كتاب «الشموس المضيئة» آمده است: «اگر در اين زمينه (داشتن همسر و خانواده) هيچ نقل روايى وجود نداشت، و فقط همين مطلبى كه آن حضرت با وجود سنّ زياد از نظر جسمي جوانى قويّ البنيه است... و نيز ميدانيم كه آن حضرت به سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عمل ميكند، در قبول اين مطلب كه آن جناب همسر و فرزندانى دارد كافى بود»([4]).
ـ نقد و بررسى:
دليل مزبور شامل دو قسمت است:
قسمت اوّل: ازدواج سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، و امرى نيكو و مستحبّ شرعى است.
قسمت دوّم: امام زمان(عليه السلام) لزوماً به اين سنّت و امر شرعى عمل ميكند.
هر دو مقدّمه نيازمند بررسى و تأمّل است.
امّا استحباب ازدواج([5]) از آيات و روايات فراوانى استفاده ميشود مانند: آيه شريفه (فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَآءِ)([6]) و آيه (وَأَنكِحُواْ الاَْيَـمَى مِنكُمْ وَالصَّــلِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآلـِكُمْ )([7]) و همچنين در حديثى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ازدواج را سنّت خود ميداند([8])، و در حديثى ديگر ميفرمايد: هر كسى از آن اعراض كند از من نيست.([9])و در رواياتى ديگر ازدواج امرى پسنديده و ممدوح دانسته شده([10]) و بر توليد نسل و بقاء آن توصيه شده و كثرت مسلمين مايه مباحات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) شمرده شده است.
در اهميّت و تشويق به ازدواج چنين آمده است: «هر كس ازدواج كند نصف دينش را بدست آورده است»([11])، و نيز امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «دو ركعت نماز كسى كه ازدواج كرده با فضيلتتر است از هفتاد ركعت نماز كسى كه بدون همسر است»([12])، و همچنين در روايات فراوانى نقطه مقابل ازدواج
يعنى ترك ازدواج مذمّت شده و از ناحيه ائمّه(عليهم السلام) امرى مكروه و ناپسند شمرده شده است.([13]) كه اين روايات نيز به قرينه مقابل دلالت بر استحباب ازدواج دارند.
با توجّه به آيات و روايات فوق و وجود كلمات امر مانند «انكحوا» در آيات، و تشويق به ازدواج در روايات، و توصيه كردن در عمل به سنّت رسول خدا، فقهاى بزرگوار اسلام، استحباب شرعى ازدواج را استنباط كرده و بر طبق آن به استحباب([14])، و بعضى به استحباب مؤكّد فتوى دادهاند، و برخى آن را در شرايطى واجب ميدانند([15]).
و از سوى ديگر از عمومات و اطلاقات ادلّه استحباب ازدواج بدست ميآيد كه
اوّلا: ازدواج چه به صورت دائم و چه به صورت غير دائم (موقّت) مستحب شرعى است.
ثانياً: استحباب ازدواج مخصوص مشتاقان و كسانى كه نيازمند به همسر ميباشند نيست، بلكه شامل غير مشتاقان و كسانى كه در خود احساس نياز به همسر نميكنند نيز ميباشد.([16])
چرا كه علّت اين حكم شرعى در اشتياق به جنس مخالف و يا اطفاء (خاموش كردن) غريزه جنسى خلاصه نشده است، تا گمان شود ازدواج براى غير مشتاقان استحباب ندارد، بلكه مواردى از قبيل: تكثير نسل، و ابقاء نوع انسانى، و كثرت تعداد موحّدين، در استحباب شرعى ازدواج دخالت دارند.([17])
پس اگر ازدواج براى تأمين اين اغراض هم باشد، از جهت شرعى مستحب است، و داراى مطلوبيّت شرعى است.
بديهى است كه استحباب ازدواج فقط مختصّ به ازدواج دائم نيست، بلكه شامل غير دائم و مِلك يمين (كنيزان) نيز ميشود.([18]) و به همين جهت اينگونه به نظر ميرسد كه تحقّق يك مرتبه از ازدواج در طول عمر براى عمل كردن به اين مستحبّ شرعى كافى است، اگر چه بنا به عللى([19]) بين زوج و زوجه جدايى حاصل شده باشد.
امّا با تأمّل در رواياتى كه در آن عزوبت (همسر نداشتن) مكروه دانسته شده است حتّى براى مدّتى اندك([20])، معلوم ميشود كه مقصود از استحباب ازدواج، استمرار آن تا پايان عمر است.
پس عمل كردن به استحباب ازدواج در صورتى كافى است كه استمرار و دوام داشته باشد نه فقط صرف تحقّق آن، همانطور كه اين استحباب فقط به داشتن يك همسر نيست بلكه تعدّد آن نيز مستحب شرعى است.([21])
بنابراين در باره مقدّمه أوّل (ازدواج سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، و امرى مستحب است) چنين نتيجه ميگيريم:
1. ازدواج مستحب شرعى است، خواه نياز به ازدواج باشد و خواه نباشد، خواه دائم و خواه موقّت.
2. اين استحباب دوام و استمرار دارد، و شامل تمام عمر انسان ميشود.
3. تعدّد همسر نيز مستحب شرعى است.
و امّا مقدّمه دوّم (لزوم عمل امام(عليه السلام) به امر شرعى و سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ) در اذهان سؤالاتى را به وجود ميآورد، از جمله اينكه:
با كثرت امور مستحبّى، آيا امام(عليه السلام) به همه آنها عمل ميكند؟ يا اينكه از آن امور انتخاب كرده و گزينشى عمل ميكند؟ آيا لزوم عمل به امور مستحب براى امام ضرورى است؟
بدون ترديد امامان مانند پيامبران چون هدايت مردم را بعهده دارند، و رهبران الهى محسوب ميگردند، هميشه در عمل به احكام الهى پيشقدم بودهاند، و اساساً رسالت آنان ايجاب ميكرد كه أوّل خودشان عامل به احكام الهى باشند، و از دستورات الهى سرپيچى نكنند، و در صحنه عمل براى ديگران الگو و نمونه باشند، لذا عمل نكردن به اوامرى كه حكايت از محبوبيّت نزد خداوند دارد (خواه واجب و خواه مستحب) براى رهبران دينى مذموم است، و شأن و رسالت آنان اقتضاء دارد كه آنها به دستورات واجب و مستحب عمل كنند، پس امام(عليه السلام) نيز به آنها عمل ميكند.
بنابراين، دو نكته در لزوم عمل كردن امام به مستحبّات وجود دارد.
1. هدايت و رهبرى و الگوى كامل بودن براى مردم كه ايجاب ميكند امام در زندگى و معاشرت و در برخورد با ديگران به نحو احسن عمل كند، و در عمل به دستورات دينى (واجب و مستحب ) پيشقدم باشد.
2. اقتضاى شأن و منزلت انسان كامل ايجاب ميكند كه به مستحبّات عمل كند، بدون ترديد نكته أوّل در زمان غيبت امام(عليه السلام) موضوعيّت ندارد، زيرا امام(عليه السلام) در مرأى و منظر مردم نيست، و امامت وى در باطن است، نه در ظاهر.([22]) ولى نكته دوّم در رسيدن به مطلوب (امام پايبند به مستحبّات شرعى است، و سزاوارتر از ديگران است) كافى است.
با توجّه به دو مقدّمهاى كه گذشت، عدّهاى معتقدند كه امام زمان(عليه السلام) در عصر غيبت ازدواج كرده و صاحب همسر و فرزند است.
ب: استدلال به روايات:
دليل ديگر معتقدين به ازدواج حضرت مهدى(عليه السلام) تمسّك به بعضى از روايات است، از جمله:
1 ـ مفضّل بن عمر از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود: &laquo... از مكان او هيچ يك از اولاد و ديگران اطلاع نمييابد، مگر مولايى كه متولّى امر اوست»([23])، در اين روايت وقتى كه سخن از جا و مكان و محلّ زندگى آن حضرت ميشود، امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: كسى از مكان او اطلاع ندارد حتّى اولادش، پس معلوم ميشود او اولادى دارد، و داشتن اولاد حاكى از ازدواج امام است.
امّا با تأمّل در اين روايت نكاتى به نظر ميرسد كه مانع از استدلال بر ازدواج آن حضرت است، آن نكات عبارتند از:
الف ـ اين روايت در كتاب الغيبه نعمانى نيز نقل شده است، با اين تفاوت كه به جاى كلمه «ولد» كلمه «ولى» آمده است : «ولا يطّلع على موضعه أحد من وليّ ولا غيره([24]) از مكان او كسى از ولى و غير ولى اطّلاع نمييابد»، يعنى دوست و غير دوست، آشنا و غير آشنا، از مكان او خبرى ندارند، و نميدانند او كجاست.
در اين روايت هيچ سخنى از فزرند و فرزندان نيست، بنابراين، با توجه به اين نقل اعتمادى بر آن روايت نيست.
ب ـ در روايت سخن از فرزند است، ولى از اين جهت كه بگوييم الآن امام(عليه السلام) داراى فرزند و همسر باشد نيست، و به اصطلاح مجمل است، چرا كه امكان دارد منظور فرزندانى باشند كه در آستانه ظهور و يا پس از ظهور امام(عليه السلام) به دنيا ميآيند.
ج ـ ممكن است اين روايت و امثال آن بيانگر مبالغه در خفاى شخص باشد، يعنى هيچ كس نميداند كه او در كجاست، حتّى اگر داراى فرزند هم باشد، فرزندانش نيز از جايگاه او اطّلاع ندارند.([25])
د ـ از جهت سند مخدوش است، زيرا يكى از راويان آن ابراهيم بن مستنير و در جاى ديگر عبد اللّه بن مستنير است و هر دو مجهولاند.
با توجّه به نكات فوق، استدلال بر ازدواج امام(عليه السلام) در عصر غيبت مشكل، بلكه بعيد به نظر ميرسد.
ن ـ سيّد ابن طاوس از امام رضا(عليه السلام) نقل كرده است، كه آن حضرت فرمود: &laquo... خدايا، مايه چشم روشنى و خوشحالى امام زمان(عليه السلام) را در او و خانواده و فرزندان و ذرّيه و تمام پيروانش فراهم فرما»([26]).
در اين روايت سخن از خانواده و فرزندان آن حضرت است، ولى چون معلوم نيست كه وجود اين فرزندان پيش از ظهور است يا پس از آن، از اين جهت مجمل است، و نميتوان به آن استناد كرد.
و ـ ابو بصير از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود: «گويا ميبينم كه قائم ما با خانوادهاش در مسجد سهله اقامت گزيده است، ابو بصير مي گويد: گفتم منزلش آنجاست؟ فرمود: آرى. گفتم: فدايت شوم! قائم هميشه در آن مسجد است؟ فرمود: آرى...&raquo.([27])
اين روايت نيز دلالت بر وجود فرزند براى امام(عليه السلام) پيش از ظهور ندارد، و چه بسا مرادش اولاد آن حضرت پس از ظهور باشد، همانطور كه از سياق كلام در اكثر روايات كه به نمونههايى از آنها اشاره خواهيم كرد، اين گونه استفاده ميشود.
2 ـ روايتى مرحوم مجلسى(رحمه الله) در بحار الأنوار از على بن فاضل نقل كرده است، كه در آن به مكان و جزيرهاى اشاره شده كه نسل و فرزندان آن حضرت، زير نظر وى جامعه نمونه اسلامي تشكيل داده و براى خود حكومت دارند([28])، اين مكان نامعلوم است، و هر كس نميتواند به آنجا برود، و دسترسى براى عموم مردم ممكن نيست.
تمسّك به اين روايت نيز نميتواند اثبات كند كه آن حضرت ازدواج كرده و در نتيجه فرزندانى دارد و لازمه آن نيز زندگى در مكان خاصّ است، زيرا اولاًّ: از نوع بيان روايت به دست ميآيد كه اين روايت اعتبار قابل ملاحظهاى در نزد مرحوم مجلسى(رحمه الله)نداشته است، زيرا ميگويد:
«چون اين حديث را در كتابهاى معتبر نيافتم آن را به طور مستقل و جدا ميآورم»([29]).
ثانياً اين داستان با وجود تناقضات فراوان و سخنان بىاساس و نيز مجهول بودن عدّهاى از روات آن، قابل استناد نيست، حتّى بعضى از محقّقين با بررسىهاى گستردهاى كه انجام دادهاند، معتقدند جزيره خضراء افسانهاى بيش نيست و واقعيت ندارد.([30])
و برخى همچون آقابزرگ تهرانى ميگويند: اين داستان تخيّلى است.([31])
3 ـ روايتى كه ابن طاووس از امام رضا(عليه السلام) نقل كرده است. كه فرمود:«اللّهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من ولده&raquo.
ابن طاووس ميگويد: روايت فوق اينگونه نيز نقل شده «اللّهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من بعده&raquo.([32])
اين روايت نيز نميتواند اثبات كند كه آن حضرت داراى فرزند است.
زيرا با وجود دو گونه نقل معلوم نيست مقصود فرزندان بعد از آن حضرت است، يا امامان پس از او، بنابراين روايت مجمل است، علاوه اين دو روايت ناظر به پس از ظهور حضرت است نه پيش از آن.
هــ صاحب كتاب الشموس المضيئة پس از نقل هفت روايت در باره اقامتگاه و خانواده داشتن آن حضرت كه بعضى از آن را آوردهايم، چنين نتيجه ميگيرد. «از مجموع اين روايات معلوم مي شود كه حضرت حجّت(عليه السلام) خانواده و اقامتگاه دارد، هر چند كه جزئيّات آن را نميدانيم&raquo.([33])
سپس اضافه ميكند كه داستان جزيره خضراء به نقل از مرحوم علامه مجلسى(رحمه الله) و داستانى قريب به آن در اثبات الهداة با اين قيد كه شيعيان آن جزيره از تمام مردم دنيا تعداد شان بيشتر است و هر يك از فرزندان امام(عليه السلام) در آن جزيرهها حكومتى دارند، چنين آورده است: «با توجه به عمر طولانى و مبارك ايشان ممكن است آن حضرت همسر و فرزندان متعدّدى داشته باشد كه بعضى مرده و برخى زندهاند&raquo.
بنابراين، آن حضرت فرزندان و نوادگان زيادى خواهد داشت كه شمارش آنها به سادگى ممكن نيست&raquo.([34])
با عنايت و دقّت در مطالب كتاب مذكور توجّه به چند نكته ضرورى است:
اوّلا: نميتوان به آن هفت روايت در اثبات ازدواج آن حضرت و در نتيجه وجود فرزندان و داشتن اقامتگاه استناد كرد، چرا كه برخى از آن روايات همان رواياتى است كه قبلا به آنها اشاره شد.([35])
و برخى ديگر گوياى وجود همسر و فرزند براى آن حضرت نيست. و بعضى ديگر با خفاى شخصى و عدم اطلاع از مكان او سازگارى ندارد.
ثانياً: وجود فرزندان بىشمار آن حضرت با فلسفه غيبت منافات دارد، زيرا ممكن است فرزندان در صدد تشخيص هويّت خود برآيند، و خواهان دانستن حسب و نسب خود باشند.([36])
ثالثاً: چطور ممكن است شيعيان آن جزيره (بنابر نقل وى از كتاب إثبات الهداة)([37]) تعدادشان از تمام مردم دنيا بيشتر باشد. با اينكه علم پيشرفتهى نقشهبردارى و جغرافياى امروز در شناسايى نقاط اين كره خاكى چيزى را از قلم نينداخته است، و امروزه جايى وجود ندارد كه ناشناخته باشد، حتّى مثلث برمودا،([38]) كاملا شناخته شده و اسرارش (خواص مغناطيسى) آشكار گشته و تعداد زيادى به آن مكان رفتهاند و گزارشهاى متعدّدى ارائه كردهاند. بنابراين معقول نيست كه جمعيّتى چند ميلياردى بيش از جمعيّت فعلى جهان در مكانى زندگى كنند و كسى هم از آنها هيچگونه اطلاعى نداشته باشد.([39])
به هر جهت اينگونه مطالب نميتواند دليلى قاطع بر اثبات ازدواج و در نتيجه فرزندان و مكان اقامت خاصّى براى آن حضرت باشد.
ىــ برخى ممكن است براى اثبات ازدواج و فرزند داشتن حضرت مهدى(عليه السلام) به كنيه مشهور آن حضرت يعنى «أبا صالح» استدلال كنند، و بگويند اين كنيه به معناى پدر صالح است. و اين دلالت بر وجود فرزندى بنام صالح براى آن حضرت دارد.
اين نيز سخن درستى نيست زيرا:
اوّلا: با جستجو و تفحّص در ميان كنيههاى نقل شده براى حضرت مهدى(عليه السلام) در كتابهاى معتبر، چنين كنيهاى نقل نشده است، بلكه به نظر ميرسد اين كنيه بر اثر كثرت استعمال در ميان مردم، معروف شده است، و در بعضى از مجلاّت([40]) و كتابها كه در پاسخ از اين سؤال مطالبى گفته شده است، بيشتر جنبه هاى ذوقى و استحسانى، با احتمالاتى بدون ذكر سند و دليل در نظر گرفته شده است، مثلا: گفته شده است كه اين كنيه ممكن است از آيه شريفه (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنم بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّــلِحُونَ)([41]) گرفته شده باشد.([42])
و يا ميگويند: چه مانعى دارد كه ما به آن حضرت بگوئيم أبا صالح يعنى پدر تمام نيكىها و خوبيها؟
وممكن است برخى استدلال كنند به احاديثى كه در آنها واژه أبا صالح و صالح بكار رفته است.
مرحوم مجلسى(رحمه الله) نيز در اين رابطه داستانى در بحار الأنوار نقل كرده است،، در حاليكه با رجوع به آن احاديث و دقّت در آنها معلوم ميگردد، صالح يا أبا صالح نام جنّى است كه مأموريت دارد تا اشخاص گمشده را هدايت و راهنمايى كند.
در كتاب من لا يحضره الفقيه چنين آمده است: «امام صادق(عليه السلام)فرمود: هرگاه راه را گم كردى صدا بزن يا صالح! يا بگو: يا أبا صالح راه را به ما نشان دهيد، خداوند شما را رحمت كند!»([43]).
امّا مرحوم مجلسى(رحمه الله) در حكايات و داستانهاى اشخاصى كه امام زمان(عليه السلام) را ديدهاند «قضيهاى را از پدرش نقل ميكند و او نيز از شخصى بنام امير اسحاق استرآبادى كه چهل مرتبه با پاى پياده به حجّ مشرّف شده بود نقل ميكند كه در يكى از سفرهايش قافله را گم كرد و متحيّر با حالت عطش و بىآبى مانده بود، سپس صدا زد يا صالح يا أبا صالح ما را راهنمايى بفرما، ناگاه شخص سوارهاى را از دور ديد كه آمد و او را راهنمايى كرد و به قافلهاش رساند، وى ميگويد: پس از آن قضيّه من متوجه شدم كه او حضرت مهدى(عليه السلام) بوده است.»([44])
روشن است كه اين قضيه ارزش علمي و استدلالى ندارد، و صرفاً داستانى بيش نيست، زيرا معلوم نيست كه شخص مورد نظر واقعاً امام(عليه السلام)را ديده باشد.
ثانياً: با توجّه به معانى مختلف كلمه «أب» در لغت عرب كه تنها به معناى پدر نيست، بلكه به معناى صاحب و غير آن نيز آمده است([45])، و همچنين در روايتى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)آمده است كه فرمود: «من و على پدران اين امتيم»، مي توان استفاده نمود كه مقصود از اين كنيه معناى پدرِ فرزندى به نام صالح نيست، بلكه أبا صالح يعنى كسى كه افراد صالح و شايسته در اختيار دارد.
ونيز ممكن است كنيه ابا صالح بدين جهت باشد كه امام زمان(عليه السلام)پدر و مجرى اصلاح جامعه است، يعنى او تنها كسى است كه به اذن خدا جامعه بشرى را اصلاح خواهد نمود.
بنابراين با عنايت به مطالب فوق و احتمالات متعدّد، نميتوان از اين كنيه بر ازدواج و داشتن فرزند براى آن حضرت استفاده كرد.
پس دليل دوّم قائلين به ازدواج آن حضرت كه روايات است مخدوش مي شود، و جايى براى استفاده واستدلال به آن باقى نمي ماند، لذا نميتوانيم به آن روايات تمسّك كنيم.

امّا دليل أوّل كه براى ازدواج آن حضرت به استحباب شرعى ازدواج، و سنّت بودن آن استدلال شده بود، دليل محكم و قابل قبولى است، چون مقتضى موجود است، اگر چه زمان استنتاج هنوز نرسيده، و زود است تا قضاوت قطعى بشود، چرا كه بايد ديدگاه مقابل را نيز بررسى كرد و از نبودن مانع و يا وجود امرى مهمتر از ازدواج نيز مطمئن شد.


:: بازدید از این مطلب : 769
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 9 / 8

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس
پوشید و راهی خانه خدا شد.*
 *در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک
کرد و به خانه برگشت.*
 *مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در
همان نقطه مجدداً زمین خورد!*
*او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش
را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.*
*در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.
مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما*
*در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم
راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان*
*تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد
رسیدند، مرد اول از مرد چراغ*
*بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از
رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.*
*مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.
مرد اول سوال می کند که چرا او*
*نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.*
*مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.
شیطان در ادامه توضیح می دهد:*
*((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما
شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را*
*تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من
برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم*
*و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد
برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد*
*خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما
بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را*
*خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن
ساختم.*..


:: برچسب‌ها: 11111111111پ ,
:: بازدید از این مطلب : 845
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 8 / 8

 

 

 

 

لطفا" به عزیزانی که دوستشان دارید بگید یعنی به همه بگید شاید هزاران نفر نجات یابند(به خصوص کودکان)

لیمو ترش محصولی معجزه گر در نابودی سلول های سرطانی است ، و 10000 بار قویتر از شیمی درمانی عمل می کند. چرا ما چیزی درباره آن نمی دانیم؟ زیرا آزمایشگاه ها در ساختن ترکیبات آن سود بسیار زیادی کسب می کنند .
اینک شما می توانید به دوست نیازمند خود کمک کنید ، از طریق اینکه به او بگوئید که آب لیمو ترش در جلوگیری از سرطان سودمند است.

طعم آن بسیار خوشایند است و عوارض جانبی شیمی درمانی را ندارد.
اگرمی توانید یک درخت لیمو در حیاط یا پاسیوی خود بکارید .
بسیاری از مردم دراثر سرطان می میرند درحالیکه این راز همچنان حفظ می شود تا منافع شرکت های داروسازی به خطرنیافتد.

لیمو ترش را می توان به صورت های متفاوت مصرف نمود. قسمت گوشتی آن را خورد یا آب آن را مصرف نمود ، به صورت شربت و یا صور دیگر. جالب ترین خاصیت آن اثرش برروی کیست ها و تومورهاست . ثابت شده است که این گیاه درمان گر همه انواع سرطان است.همجنین بعنوان یک ضد قارچ و عفونت ها و کرم ها محسوب می شود . فشار خون بالا را تنظیم می کند و و ضد افسردگی است و با استرس و اختلالات عصبی مبارزه می کند. منبع چنین اطلاعاتی بسیارجالب است ، یکی از بزرگترین تولید کننده های دارو در دنیا . این کارخانه بزرگ دارویی فاش ساخته است که آزمایشات آزمایشگاهی که ازسال 1970 انجام شده است نشان می دهد که لیمو ترش سلول های سرطانی را در 12 نوع سرطان ازجمله سرطان روده ، سینه ، پروستات ، ریه و پانکراس نابود می کند. 



 

:: بازدید از این مطلب : 803
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 7 / 8

الا يا ايها الساقی به می رسوای عامم كن"

اگر  ديوانه  عشقم  شبی  ديگر  زمامم  كن

كليد  رستگاری  را  به  جام   باده  می بينم

صدايم  كن  نوايی  ده  مرا  در بند دامم كن

خموشان  جملگی  دائم  ندای عاشقی  دادی

بيا لطفی  نما امشب  خموشان را  امامم كن

من آن مذموم درگاهم كه در ويرانه می نالد

دلم  ميخانه ماوا ده  از اين مويه  تمامم كن

سراسر  آتش عشقم  لهب  از سينه می بارد

شراب كهنه می خواهم بيا خونابه جامم كن

اگر خاموشی  و مستی  به  كار دلربا  نايد

ز فردا مطلقا  ساقی دگر مست و عوامم كن

مرا  در محفل ياران  كنون ماوا  نمی باشد

"الا يا ايها الساقی به می رسوای عامم كن


:: بازدید از این مطلب : 823
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 6 / 8

 

چیرناواور اسمون از بخت مو تک نیکنه                           

هرسال کشت وکال مو قد نیکشه لک نیکنه

هر جاکه پام ایخوم بنم هی پارتی و پیلم کمه

 از ای درنگ ت نی چقه درخواس بچ بیلم کمه

 کرف اما ایخوم بگم ما بین و توفیر ایکنی

 بی شوم وخاو عاجز کی اخرش سیر ایکنی

 زور ایزنم تا یام نهنگ وا گیر ودندون پاو پنگ          

 اوسو تون بالا سری بق ایکنی خایه ی وچنگ

 ایرو یه بر خین ایخورن غر دور نوزین ایخورن

 اونو زرنگن هر دو بال از خیگ وحورجین ایخورن

 په زندیی وا قسمت درد وخشی چی گرگر ومیش

 من دور اقه ی مینا سه رنگ زور ایزنن سی هرد ریش

 زور ایزنن سی هردو ری از دول ومردم  ایخورن

 بعضی وشیطون هم ردن از سیو وگندم ایخورن

 په کی د روزش ایرسه بهری م دیگت غر بدی

 اومه م جیقم زندیی کی ایخوی ومرغت  فر بدی

 کی تحلی ودرموندیی نزدیک اخون ایرسه

 خشکن ولات دردلم کی اور بارون ایرسه

 نیگم شکایت یو فقط من شولم درد دل

 قل قل ودیندای زندیی وا قللم درد دل


:: بازدید از این مطلب : 1200
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 5 / 8

 

ازدواج

 

خداوند متعال، در قرآن شریف، به داستانى اشاره مى فرماید كه از جهاتى، قابل دقت و تأمّل است. با توجّه به اهمیّت آن در قرآن، كه نام بزرگترین سوره از این قصه گرفته شده و همچنین به علت نتایج ثمربخش آن، ما مشروح آن را براى خوانندگان گرامى، در اینجا نقل مى كنیم:

در زمان حضرت موسى علیه السّلام در بنى اسرائیل، مرد جوانى زندگى مى كرد. و به شغل غلّه فروشى اشتغال داشت. وى جوانى با ادب، و آراسته به كمالات ظاهرى و معنوى بود.

در یكى از روزها، كه طبق معمول در مغازه خویش، مشغول تجارت بود، شخصى آمده و از او، گندم فراوانى خریدارى كرد، كه آن معامله كلان، بهره سرشارى براى آن تاجر جوان، در پى داشت. وقتى براى تحویل گندم به انبارى خویش در منزل مراجعه كرد، متوجه شد كه درب انبارى بسته و پدرش پشت در خوابیده، كلید انبار هم در جیب اوست. و از آنجایى كه این جوان، شخصى فهمیده و با تربیت بود، طبعاً پدرش، احترام خاصى پیش او داشت.

بنى اسرائیل گفتند: یا نبى اللّه ! ما بدون تقصیر چرا دیه بدهیم ، شما از خداى خویش سؤال كن ، تا اینكه قاتل را، به ما معرفى نماید و ما از این اتهام، رها شویم. حضرت فرمود: دستور خداوند، فعلاً این است و من هرگز خلاف حكم خدا عمل نخواهم كرد.

با عذرخواهى به مشترى گفت: متأسفانه ! تحویل گندم، بستگى به بیدارى پدرم دارد و من راضى نیستم كه او را از خواب، بیدار كرده و اسباب ناراحتى اش را فراهم كنم؛ به همین جهت، اگر صبر كنى تا پدرم بیدار شود من مقدارى از مبلغ كالا، به تو تخفیف خواهم داد، و اگر نمى توانى صبر كنى، لطفاً از جاى دیگرى جنس مورد نیاز خود را تهیه كن.

مشترى گفت: من آن جنس را مقدارى هم گرانتر مى خرم، معطل نشو و پدر را از خواب بیدار كن، جنس را تحویل من بده. جوان گفت: من هرگز، او را از خواب بیدار نخواهم كرد و استراحت پدر، در نزد من بیشتر ارزش ‍ دارد تا سود این معامله كلان. بعد از اصرار مشترى و امتناع تاجر جوان، بالاخره مشترى صبر نكرد و رفت.

بعد از ساعتى، پدر از خواب بیدار شد؛ دید پسرش در حیاط خانه قدم مى زند، پرسید: پسرم! چطور شده در این ساعت كارى، درب مغازه را بسته و به خانه آمده اى؟ جوان برومند، داستان را از براى او نقل كرد، پدرش ‍ بعد از شنیدن واقعه، خیلى خوشحال شد و حمد الهى بجا آورد و به خداوند عرضه داشت: پروردگارا! از تو متشكرم، كه چنین فرزند باعاطفه و مهربان به من عطا كرده اى. و به پسرش گفت: اگر چه من راضى بودم كه مرا از خواب بیدار كنى و اینقدر سود را از دست ندهى، امّا حالا كه تو بزرگوارى كردى و احترام پدر پیرت را نگاه داشته اى، من، در عوض آن سودى كه از دست داده اى، گوساله خویش را، بتو مى بخشم و امیدوارم كه خداى متعال توسط این گوساله، نفع بسیارى به تو برساند و آن درس عبرتى باشد، براى تمام جوانها كه احترام پدر و مادر خویش را حفظ كنند. سه سال از این ماجرا گذشته و آن گوساله روز به روز رشد كرده و یك گاو بزرگ و كامل شده بود.

در این هنگام، از طرف خداوند به موسى علیه السّلام وحى نازل شد: اى موسى! حالا كه به حكم ظاهرى تو، راضى نشدند دستور بده، گاوى را بكشند و بعضى از اعضاى او را، به بدن مرده بزنند، تا من او را زنده نمایم و او قاتل خودش را معرفى كند.

در آن زمان، در منطقه دیگرى و در یكى از خانواده هاى بنى اسرائیل، دخترى مؤدّب و عفیفه و جمیله ای بود كه به حدّ بلوغ رسیده و خواستگاران زیادى برایش مى آمدند؛ كه از جمله آنان دو پسر عموىِ دختر بود: یكى از آن دو، متدین و با تربیت بود امّا از مال دنیا، چندان بهره اى نداشت و در مقابل پسر عموى دوم، از ثروت دنیا بهره مند بود، ولى از دین و تقوا و معنویت هیچ بهره اى نداشت، فقط در ظاهر و با زبان به حضرت موسى گرویده بود. دختر، از بین خواستگاران، به این دو نفر متمایل شد و یك هفته مهلت خواست، تا در مورد زندگى و انتخاب همسر آینده خویش تصمیم بگیرد.

 او در این مدت با خود فكر كرد كه :

اگر من، با پسر عموى متدین ازدواج كنم، باید عمرى در فقر بوده و با زندگى ساده بسازم، امّا در عوض با همسرى راستگو و مهربان و خداشناس، به سر خواهم برد و یك زندگى آرامبخش و سالم، خواهم داشت. و اگر با همسر ثروتمند، بى تقوا و آلوده به گناه ازدواج كنم، ممكن است چند روزى در رفاه و آسایش باشم، امّا از فضائل اخلاقى و معنوى دور خواهم شد و در اثر بى مبالاتى و بى تقوائى همسر آینده ام، ممكن است از جادّه سعادت، منحرف شده و در سراشیبى لغزش ها و آلودگى سقوط كنم.

دختر جوان، بعد از فكر و مشورت با پدر و مادرش به این نتیجه رسید كه با پسر عموى متدین و باتقوا ازدواج كند. وقتى پسر عموى ثروتمند، از تصمیم عاقلانه دختر عموى خویش آگاه گردید، خود را در میان همسن و سالان شكست خورده تلقى كرد؛ و آتش حسد، در سینه او شعله ور شد. وى در اثر وسوسه شیطان، نقشه خطرناك و شومى كشید.

او شبى، پسر عموى باتقوا را، به منزل خویش دعوت كرده و بعد از پذیرائى كامل، شب او را در خانه نگهداشت و در آخرهاى شب، در حالى كه میهمان در خواب بود او را بطرز فجیعى كشته، و جنازه را در یكى از محلاّت ثروتمند بنى اسرائیل انداخت. بعد پیش خودش فكر كرد: با یك تیر دو نشان مى زنم، اوّلاً، دختر عموى من بعد از حذف رقیب، ناچار مرا مى پذیرد و ثانیاً، دیه این پسر عمو را، كه به غیر از من ، وارثى ندارد، (طبق قانون حضرت موسى علیه السّلام) از اهالى محل گرفته، و صرف خرج عروسى مى كنم.

بنى اسرائیل گفتند: پس از خداى خود بخواه، كه براى ما روشن كند، این (ماده گاو) چگونه باشد؟ گفت : خداوند مى فرماید: ماده گاوى است كه نه پیر؛ و نه بكر و جوان؛ میان این دو باشد. آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهید.

صبح زود، وقتى مردم از خانه ها بیرون آمدند، با جسد خونین یك شخص مقتول، مواجه شدند، و هر چه دقت كردند، او را نشناختند؛ تا اینكه بحضور حضرت موسى رفته و حادثه را گزارش دادند. حضرت موسى علیه السّلام دستور داد، تمام طبقات و اصناف حتى كشاورزان، از رفتن به سرِ كار، خوددارى كنند و همه در صدد شناختن قاتل و مقتول باشند.

(زیرا مسئله قتل، در بین بنى اسرائیل خیلى مهم بود.) مردم، بدنبال دستور پیامبر خدا، تمام تلاش خود را بكار بردند، ولى هیچ اثرى از قاتل و یا مقتول بدست نیامد.

جوان قاتل، نزدیكیهاى ظهر، از منزل خود بیرون آمد و مشاهده كرد كه وضع شهر بهم ریخته، همه دست از كار كشیده اند. جوان- با تجاهل - علت را جویا شد و گفتند: شخصى را كشته و شب گذشته ، به یكى از محله ها انداخته اند و حضرت موسى دستور شناسائى و دستگیرى قاتل را داده است كه خانواده مقتول ، او را قصاص كنند. او به سرعت، به كنار جنازه آمد و روپوش را كنار زد و به صورت او نگاه كرد. ناگهان نعره زد، و داد و فریاد راه انداخته و مانند اشخاص مصیبت دیده، به سر و صورت خود مى زد و گریه كنان مى گفت : آه ! آه ! این جوان پسرعموى من است و باید، یا قاتل را نشان بدهید تا قصاص كنم ، و یا اینكه دیه خون او را بگیرم! وقتى او را در محضر حضرت موسى علیه السّلام حاضر كردند، حضرت موسى علیه السّلام بعد از احراز هویّت و خویشاوندى آن جوان با مقتول، فرمود: اهالى آن محل یا باید، قاتل را بیابند و یا اینكه ، پنجاه نفر قسم بخورند كه خبر از قاتل ندارند و دیه مقتول را بپردازند.

بنى اسرائیل گفتند: یا نبى اللّه ! ما بدون تقصیر چرا دیه بدهیم ، شما از خداى خویش سؤ ال كن ، تا اینكه قاتل را، به ما معرفى نماید و ما از این اتهام، رها شویم. حضرت فرمود: دستور خداوند، فعلاً این است و من هرگز خلاف حكم خدا عمل نخواهم كرد. در این هنگام، از طرف خداوند به موسى علیه السّلام وحى نازل شد: اى موسى! حالا كه به حكم ظاهرى تو، راضى نشدند دستور بده، گاوى را بكشند و بعضى از اعضاى او را، به بدن مرده بزنند، تا من او را زنده نمایم و او قاتل خودش را معرفى كند. و خداوند متعال در قرآن به این قصه اشاره فرموده : (وَ اِذْ قالَ مُوْسى لِقَوْمِهِ اِنَّ اللّهَ یَاءْمُرُكُمْ اَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَهً قالُوا اَتتّخذنا هُزُواً قالَ اَعُوذُ بِاللّهِ اَنْ اَكُونَ مِنَ الْجاهِلینَ) (1): به یاد آورید، هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت : خداوند به شما دستور مى دهد، ماده گاوى را ذبح كنید (و قطعه اى از بدن آن را، به مقتولى كه قاتل او شناخته نشده بزنید، تا زنده شود و قاتل خویش را معرفى كند و غوغا و آشوب خاموش گردد).

از این قصه مى فهمیم كه خداوند، زنان پاك و با عفت را نصیب مردان متدین و پاكیزه مى گرداند. چنانكه در قرآن فرموده : (وَالطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ) (360) زنان پاك از آنِ مردان پاك، و مردان پاك از آنِ زنان پاكند.

 

 

گفتند: آیا ما را مسخره مى كنى ؟ (مگر ممکن است عضو مرده اى را به مرده بزنیم و او زنده شود).

 

موسى گفت: به خدا پناه مى برم از اینكه از جاهلان باشم!

(قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ یُبَیِّنْ لَنا ماهِىَ، قالَ اِنَّهُ یقول اِنَّها بَقَرَةً لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِكَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ) (2)

بنى اسرائیل گفتند: پس از خداى خود بخواه، كه براى ما روشن كند، این (ماده گاو) چگونه باشد؟ گفت : خداوند مى فرماید: ماده گاوى است كه نه پیر؛ و نه بكر و جوان؛ میان این دو باشد. آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهید. (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ یُبَیِّنْ لَنا مالُونُها قالَ اِنَّهُ یَقُولُ اِنَّها بَقَرةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النّاظِریْنَ) (3)گفتند: از پروردگار خود بخواه كه براى ما بیان كند، رنگ آن چگونه باشد؟ موسى گفت : خداوند مى فرماید: گاوى باشد زرد یكدست، كه بینندگان را خوش آمده و مسرور سازد. (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ یُبَیِّنْ لَنا ماهِىَ اِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا وَ اِنّا اِنْشاءَاللّهُ لَمُهْتَدُونَ قالَ اِنَّهُ یَقُولُ اِنَّها بَقَرَةٌ لاذَلُولٌ تُثیرُ الاَْرْضَ وَ لا تَسْقِى الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاشِیَةَ فیها قالُوْا اَلاَّْنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ماكادُوا یَفْعَلُون ) (4)

باز گفتند: از خداوند بخواه، چگونگى آن گاو را كاملاً براى ما روشن سازد كه هنوز بر ما مشتبه است و اگر رفع اشتباه شود، ما اطاعت كرده و انشاءالله هدایت خواهیم شد.

گفت: خدا مى فرماید: گاوى باشد كه نه براى شخم زدن رام شده و نه براى زراعت آبكشى كند و آن بى عیب و یكرنگ باشد. گفتند: اكنون حقیقت را روشن ساختى و گاوى را بدان اوصاف كشتند، امّا نزدیك بود كه از این امر نیز نافرمانى كنند.

بنى اسرائیل، وقتى این صفات را، از حضرت موسى شنیدند، بدنبال گاوى با این اوصاف گشتند و هر چه تفحص كردند، پیدا نشد تا اینكه بالاخره، گاو را با آن ویژگى ها، در خانه جوانى پیدا كردند.

او همان جوان گندم فروش بود كه چند سال پیش، در اثر احترام و مهربانى به پدرش، صاحب گوساله اى شده بود. بنى اسرائیل به در خانه جوانِ تاجر آمده و تقاضاى خرید گاو را كردند و او وقتى از ماجرا اطلاع یافت خوشحال شده و گفت: من باید از مادرم اجازه بگیرم.

پیش مادرش آمده و مشورت كرد، مادرش گفت: به دو برابر قیمت معمولى او را بفروش. بنى اسرائیل وقتى از قیمت باخبر شدند گفتند: مگر چه خبر شده؟ یك گاو معمولى ، به دو برابر قیمت بازار؟!

و پیش حضرت موسى علیه السّلام آمده و گزارش دادند. حضرت فرمود: حتماً، باید بخرید، زیرا فرمان خداوند است. آنها برگشته و به صاحب گاو گفتند: چاره اى نیست، ما آنرا به دو برابر قیمت مى خریم، برو گاو را بیاور. و او دوباره پیش مادرش آمده و نظر او را خواست و مادرش گفت: پسرم! برو بگو: به دو برابر قیمت قبلى ما مى فروشیم! آنها وقتى این جمله را شنیدند با تعجب و ناراحتى گفتند: ما یك گاو را به چهار برابر قیمت، نمى خریم.

این داستان، اهمیت احترام و مهربانى به پدر و مادر را براى عزیزان جوان، روشن مى كند؛ كه خداوند متعال چقدر عنایت دارد كه جوانان عزیز در برخورد با والدین خویش، نهایت مهربانى و تكریم را داشته باشند و پاداش دنیوى و اخروى آنرا دریابند.

 

 

پیش حضرت موسى علیه السّلام برگشتند و حضرت فرمود: باید بخرید، زیرا فرمان خداوند است. آنها بازگشتند؛ این بار نیز مادر جوان گفت: پسر جان! برو به آنها بگو: چون شما نخریدید و رفتید، به دو برابر قیمت قبلى مى فروشیم. و بنى اسرائیل باز از خریدن، خوددارى كرده و برگشتند. و هر بار كه برمى گشتند، قیمت دو برابر مى شد، تا اینكه، آن گاو را بدستور حضرت موسى خریدند، به قیمت اینكه پوستش را پر از سكّه هاى طلا بكنند. بعد از خریدن گاو، آنرا ذبح نموده و پوستش را پر از سكّه هاى طلا كرده و به صاحبش تحویل دادند.

 

حضرت موسى علیه السّلام آمد و دو ركعت نماز خواند و بعد دستها را به سوى آسمان بلند كرده و فرمود: پروردگارا! تو را قسم مى دهم به شكوه و جلال محمد و آل محمد علیه السّلام كه این مرده را زنده گردانى. و بعد قسمتى از دم گاو را آورده و به بدن آن مقتول زدند و او زنده شده و قاتلِ خود را معرفى كرده و چگونگى وقوع جنایت را شرح داد.

بعد از این معجزه ، بنى اسرائیل به همدیگر مى گفتند: ما نمى دانیم معجزه زنده شدن این مقتول مهمّ است، یا ثروتمند كردن خداوند، آن جوان تاجر را!

حضرت موسى امر كرد كه قاتل را قصاص كنند. و آن جوان بی گناه، بعد از زنده شدن، از حضرت موسى تقاضا كرد كه از خداوند بخواهد، عمرى دوباره به او عنایت كند. خداوند به حضرت موسى مژده داد كه هفتاد سال، عمر دوباره به او بخشیدم و بعد موسى علیه السّلام آن دختر پاكدامن را به عقد آن جوان - پسر عموى متدین و درستكار - در آورد. و در حدیث نقل شده: خداوند در قیامت هم بین آن دو زوج جوان، جدائى نمى اندازد و آنها در عالم آخرت و در بهشت با یكدیگر زن و شوهر خواهند بود.(5)

نتایج این داستان

در این داستان كه بزرگترین سوره قرآن، بنام همین استدلال (گاو  بنى اسرائیل ) نامیده شده است، نكاتى قابل دقت وجود دارد كه ما به بعضى از نتایج ثمربخش آن، اشاره مى كنیم:

1- این داستان، اهمیت احترام و مهربانى به پدر و مادر را براى عزیزان جوان، روشن مى كند؛ كه خداوند متعال چقدر عنایت دارد كه جوانان عزیز در برخورد با والدین خویش، نهایت مهربانى و تكریم را داشته باشند و پاداش دنیوى و اخروى آنرا دریابند.

2- از این قصه مى فهمیم كه خداوند، زنان پاك و با عفت را نصیب مردان متدین و پاكیزه مى گرداند. چنانكه در قرآن فرموده : (وَالطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ) (6) زنان پاك از آنِ مردان پاك، و مردان پاك از آنِ زنان پاكند.

3- نتیجه خیانت به دیگران، رسوائى در دنیا و آخرت مى باشد.

4-یكى از معجزات الهى را در این داستان مشاهده مى كنیم.

5- اراده الهى، بالاتر از تمامى خواسته ها و فوق تمایلات انسانى است.

6-رضایت خداوند متعال، مهمّتر از همه كارها، حتى تجارتهاى پرسود و منفعت، مى باشد.

7- دخترانِ جوان، در انتخاب همسر آینده خویش، نیك بیندیشید، تا در دام هوس ها و تمایلات سوداگران شهوات نفسانیه، گرفتار نشوند.

8- و بالاخره انسانهاى خداجو و خداپرست، در تمام مراحل زندگى موفق و پیروزند، هر چند این پیروز باتاءخیر و مشكلاتى همراه باشد؛ زیرا خداوند فرمود: (اِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً) (7) مسلّماً با هر سختى آسانى است.(8)


:: بازدید از این مطلب : 720
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 5 / 8

 

خداوندا

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com
 
خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت
مرا تنها تو نگذاری
که من تنهاترین تنهام؛ انسانم

:: بازدید از این مطلب : 789
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
این وبلاگ برای معرفی طایفه سادات صحیح النسب میرسالاری طراحی گردید .در این وبلاگ اداب ورسوم ،مطالب تاریخی،معرفی شخصیت هاو...........می پردازیم
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شمادرباره هیئت امنای امامزاده میرسالار(ع)

پیوندهای روزانه